انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته |✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

  • شروع کننده موضوع Diako
  • تاریخ شروع
جهانی متروک بی تو، دنیایی ساکت بی تو و قلبی دردمند و آکنده از رنج بی تو در این بی آبی و علف بیابان به تنهایی روزگار می‌گذراند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جدایی واژه حزن انگیزی است که بارها و بارها در این روزها و شب‌های تنهایی، زیر لــ*ب با حسرت زمزمه‌اش کرده‌ام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جدایی پر از ناله‌های سخت و قصه‌های تلخ است. جدایی پر از گریه و فریاد و درد است…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر روز در تلاشم که تو را دوباره به ذهن بیاورم و گویی تو هر روز در تلاش هستی تا از رویاهای من بگریزی، چقدر نابسامان است این تکاپوی ما!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنها یک لحظه پس از آن که دور شدی، اشک سراسر چشمانم را پوشاند. تا آن جا که تپه‌های دوردست محو به نظر رسیده و تنها توانستم بپرسم چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشک شاید تنها جلوه‌ای از اندوهی باشد که قلب با آن دست به گریبان است. بگذار امانش ندهم و تا جان دارد، روانه باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای کاش می‌دانستی که پس از تو، تمام عمر من در خلوتی همیشه اندوهگین جاری می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انتظار زجرآورترین چیزی است که خداوند به بشر داده است و تمام زندگی من سراسر از این زجر و عذاب شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من مانند یک شیشه نازک به هزار تکه تبدیل شده‌ام. خوب است که دیگر به من دست نزنی، زیرا هر تکه‌ام توان پاره پاره کردن وجودت را دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو از اینجا رفتی و باران رفتنت، تمام وجود مرا با خود برد. چشم‌هایم به راه مانده است که پاییز و پاییزها را برایم ارمغان بفرستی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جهانی متروک بی تو، دنیایی ساکت بی تو و قلبی دردمند و آکنده از رنج بی تو در این بی آبی و علف بیابان به تنهایی روزگار می‌گذراند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جدایی واژه حزن انگیزی است که بارها و بارها در این روزها و شب‌های تنهایی، زیر لــ*ب با حسرت زمزمه‌اش کرده‌ام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جدایی پر از ناله‌های سخت و قصه‌های تلخ است. جدایی پر از گریه و فریاد و درد است…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر روز در تلاشم که تو را دوباره به ذهن بیاورم و گویی تو هر روز در تلاش هستی تا از رویاهای من بگریزی، چقدر نابسامان است این تکاپوی ما!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنها یک لحظه پس از آن که دور شدی، اشک سراسر چشمانم را پوشاند. تا آن جا که تپه‌های دوردست محو به نظر رسیده و تنها توانستم بپرسم چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشک شاید تنها جلوه‌ای از اندوهی باشد که قلب با آن دست به گریبان است. بگذار امانش ندهم و تا جان دارد، روانه باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفتنی نیست، اما بدون تو کماکان در من نفسی می‌رود و می‌آید، هنوز قلبم در سینه می‌تپد، اما جانی برایم باقی نمانده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاید کسی نداند، اما وقتی قلب زنی از عشق خالی شود، جای آن را اندوه، کینه و نفرت خواهد گرفت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می‌توانستم شادترین شادهای جهان باشم، اما رفتن تو مرا غمگین‌ترین غمگین‌های دنیا ساخت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با از دست دادن تو، دیگر هیچ چیز شیرین نیست، جان شیرینم. زندگی شبیه به جهنمی شده است که هر آن قدر هم در آن با شجاعت پیش بروم، از گلستان خبری نخواهد بود. تمام گل‌ها با تو رفتند و بیابانی برای من باقی ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا