طنز _منو بابام_

عموم داشت تعریف میکرد یه بسته سیگار پیدا کرده فکر میکنه برا خیلی وقت پیشه
منم از دهنم در رفت گفتم اون دیگه خشک شده خوب کام نمیده
الان درس 87 ساعته بابام بدون اینکه پلک بزنه تو چشمام زل زده :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بابام گوشیشو آورده میگه این گروه بلاکم کرده
میگم خب
میگه دردو خب 6 ساله داره کامپیوتر میخونی نمیتونی منو از بلاک در بیاری :/
سالار منطق تو کتش نمیره​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صبی بابام اومده چایی بخوره میگه سرده
بهش گفتم حتما بهش بی محلی کردی باهات سرد شده
هیچی دیگه جای سماور هنوز درد میکنه :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه بار بابام داشت با کاروان میرفت کربلا داد زدم ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود رئیس کاروان گفت پسرتونه ؟ بابام گفت اره دارم میرم شفاشو از آقا بگیرم :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به بابام گفتم این خونه و حمومش یه وان کم داره ...
گفت این خونه یچی زیاد داره اونم تویی :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برا بابام یه پیامرسان نصب کردم چند بار پرسید بیو چی بزارم گفتم من چه بدونم بابا جان دو خط از واقعیت های زندگیت بنویس
فرداش دیدم نوشته پدر یک عدد معلول ذهنی :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
داشتم از جلو سوپر مارکت محلمون کارتن جمع میکردم برا اسباب کشی بابام یه دونه زد تو سر داداش کوچیکم گفت ببین درس نخونی باید اینکاره بشی :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتیم سالن فوتبال یعد 5 دقیقه نفسم گرفت...
بابام یه دونه زد تو گوشم گفت سیگار میکشی؟گفتم نه به خدا یه دونه دیگه زد گفت بکش دیگه تو که برات فرقی نمیکنه :/
یکم زیادی منطقی نیست ؟؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رو تخت لم داده بودم یهو بابام داد زد بیا بیا واست حیوون خونگی گرفتم
با ذوق بدو بو رفتم بیرون دیدم از باغمون 3 تا حلزون برداشته آورده
میگه مث خودت یه جا میچسبن ول نمیکنن عین همین :/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یادش بخیر اون سالی که رتبه کنکورمو واسه بابام فرستادم گفت شماره کارت نامعتبر...​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین