113- چرت و پرت تو گفت‌وگوهاتون نذارین.
مثال:
?می‌خوام یه چیزی بهت بگم که مدت‌هاست تو ذهنمه. می‌دونی چند وقت، نه، مدت‌هاست. لباسی که می‌پوشی، می‌دونی؟ منظورم لباسیه که همیشه می‌پوشی. منظورم رو که می‌فهمی؟ می‌خوام راجع بهش یه چیزی بهت بگم، خوب؟ منظورم اینه که لباس مهمه. برای همین می‌خوام به حرفم گوش بدی، باشه؟
?|• شاید آدم‌ها تو زندگی واقعی این طور حرف بزنن اما توی داستان جای این کارها نیست!
دیالوگ بازنویسی شده:
?مدت‌هاست می‌خوام یه چیزی درباره‌ی لباس‌هایی که می‌پوشی بهت بگم. خیلی بی‌قواره هستن.
بنویس
مثال:
?می‌خوام یه چیزی بهت بگم که مدت‌هاست تو ذهنمه. می‌دونی چند وقت، نه، مدت‌هاست. لباسی که می‌پوشی، می‌دونی؟ منظورم لباسیه که همیشه می‌پوشی. منظورم رو که می‌فهمی؟ می‌خوام راجع بهش یه چیزی بهت بگم، خوب؟ منظورم اینه که لباس مهمه. برای همین می‌خوام به حرفم گوش بدی، باشه؟
?|• شاید آدم‌ها تو زندگی واقعی این طور حرف بزنن اما توی داستان جای این کارها نیست!
دیالوگ بازنویسی شده:
?مدت‌هاست می‌خوام یه چیزی درباره‌ی لباس‌هایی که می‌پوشی بهت بگم. خیلی بی‌قواره هستن.
بنویس
آخرین ویرایش توسط مدیر:
️«توی داستان کوتاه ماجراها زیاد طول نمی‌کشن؛ نهایتش یه شب و روز. اما توی رمان، ماجراهای داستان می‌تونه سال‌ها طول بکشه.»
«اما ماجراهای یک روز رو هم می‌شه به اندازه کافه نویسندگان کش داد!»
|• نگران نباشید خانواده و دوستان و... درباره‌ی نوشته‌تون چی فکر می‌کنن.