[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

انقدر دوست دارم که پروانه ها گیج می‌شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش اب میوفتد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش باران بگیرد …
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
و من همۀ ي دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…
و با گوشه ي آستینم همه ي را یکباره پاک کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قدم زدن زیر باران …
گرفتن دست های تو …
این چیزی است که آرزوی آن را دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باز بـاران آمد

از هوا یا ز دو چشم خیسم؟

نیک بنگر !

چه تفاوت دارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همچون باران باشیم

رنج جدا شدن از آسمان را

در سبز کردن زندگی جبران کنیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همین جا که هستی و من با توام

همین جا که از کل دنیا کمیم

تو بـارون پاییزی و کوچه ها

چه خوبه تو و چتر و من با همیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای

آهسته می تراود از این غم ، ترانه ای

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست

دارم هوای گریه ، خدایا ، بهانه ای . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:

من تنها نیستم , تنها منتظرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران ، یا دوشِ آب ، چه فرقی می‌کند؟

وقتی عاشقی ، زیرِ هیچ‌کدام ، آواز نخواند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران قشنگی به زمین می بارد

امروز هوا عطر تو را کم دارد

من غیرتیم زود به این باد بگو

از موی پریشان تو دست بردارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین