[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

چقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را میگویم صدای بارش باران را…
بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی اسـت که
رنگ تنهایی دارد بوی فراق و درد دوری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دِلِ مَـــــن
کُــــلــبـــۀ بـــارانــیـستـــــــ
وَ تُـــــو ،
آن بـــارانِ بــــی اِجــــازهِ اي ؛
کِــــه نـاگــــهــــان دَر اِحــســــاسِ مَـــــــن ،
چِـــکِّــــــه مـــــی کُـــنــــــی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زُل مـــی زنــی ، به دور دســــــت
هـــــوا ابــــــری ســــــت
امــــــــا
هـــــوس ِ بـــــــاران نــــدارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو
یک دست که قفل شود در دست من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خسته ام ری را
می آیی همسفرم شوی؟
گفتگوی میان راه
بهتر از تماشای باران است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ابر بی بارانم امید به گریه ام نبند
من از ترک های کویر
آه کشیده شدم
تنم به کوه می خورد
بر شانه*های باد زیادی می کنم
بیگانه اند ناودان های شهر
چتری بهانه نمی شود در همآغوشی
آسمان شخم می زند تنم زیرخط خفقان و دود
جایی به وسعت سه نقطه...
من آنجا هستم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روز زيبايم
از جنوب چشمان تو
شروع ميشود
و هر شبِ رازآلودم
از شمالي ترين بخش هميشه سبز يادت
آغاز مي شود
مشرق و مغرب
در جغرافياي من جايي ندارند
و هر گاه
كه به تو فكر مي كنم
فصل باران هاي موسمي
بر جنوب تفتيده ي روحم
شروع مي شود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می دانم
با باران
دست به یکی کرده اید
تا جان مرا بگیرید
تو با رفتنت
او با آمدنش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از شعر
دور شده ام
آنقدر دور
که حتی دیگر
به خاطر نمی آورم
روز های بارانی
منتظر آمدن
چه کسی بوده ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین