در حال تایپ داستانک تلفن سبب بدبختی است | سارا مرتضوی

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 64920
نام اثر: تلفن سبب بدبختی است
نام نویسنده: سارا مرتضوی
ناظر: @TELMATELMA عضو تأیید شده است.
ژانر: عاشقانه

مقدمه
تلفن سبب بدبختی زنی همراه با دو فرزند شد. او اطلاعاتی بدست آورد که باعث شد در ادامه‌ی زندگی‌اش همه چیز تغییر پیدا کند.
 
آخرین ویرایش:
‌‌
•°•● به نام خالق شکوفه‌های شعرِ زندگی ●•°•

i10198_2d5e13_25IMG-20241225-114904-140.jpg


‌‌

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب «انجمن کافه نویسندگان» برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه‌ی تایپ آثار ادبی در«انجمن کافه نویسندگان» با دقت مطالعه کنید.

‌‌‌

| قوانین تایپ داستانک |


شما می‌توانید پس از 5 پست درخواست جلد بدهید.


| درخواست جلد برای آثار |


همچنین شما می‌توانید پس از 6 پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.
‌‌


| درخواست کاور تبلیغاتی |


پس از گذشت حداقل 7 پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


| درخواست نقد داستانک |


پس از 7 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.


| درخواست تگ برای داستانک |

‌‌
همچنین پس از ارسال 10 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود... .



| اعلام اتمام آثار ادبی |


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود... .
‌‌

| درخواست انتقال به متروکه |



قلمتان سـ🍃ــبز


«مدیریت تالار ادبیات»

‌‌‌‌‌
 
تلفن زنگ زد. طبق عادت بدون این‌که شماره‌ی آن را ببینم برداشتم. بی‌تفاوت جواب دادم:
- بله؟ بفرمایین؟
صدای زنی آمد. به‌نظر خیلی زشت بود. کلفت و حرف‌هایش را با عشوه می‌کشید.
- عزیزم، تو افسانه پیردوست هستی؟
فکر کردم شاید از محل کارم باشد. همان کار سخت تایپ در مجله. خسته‌کننده بود. چهره درهم کردم، حوصله‌ی کار جدید نداشتم. گفتم:
- بله. فرمایش؟

صدای قهقهه‌ی زن آمد. تعجب کردم! چه مرگش است؟! دوباره گفتم:
- کارتون رو بفرمایین. این رفتار یعنی چه؟ شما کی هستین؟
با صدای زشتش طولانی‌تر خندید سپس گفت:
- ای بیچاره! من هووتم جونی.
ابروهایم را بالا انداختم. این دیگر چه تماس مسخره‌ای بود؟! هووی من! سکوت کردم. داشتم فکر می‌کردم. زن دوباره قهقهه زد. صدایش روی نِرو بود. اعصابم خورد شد. تشر زدم:
- مسخره! مزاحم نشو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سارا مرتضوی

مترجم آزمایشی
رمان‌خـور
نویسنده افتخاری
مقام‌دار آزمایشی
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,478
پسندها
پسندها
4,786
امتیازها
امتیازها
328
سکه
2,354
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا پایین