شعر اشعار سید علی صالحی

انجمن کافه نویسندگان

رنده..

هی پرنده‌ی بی‌پروا

در پیِ آن فوجِ گمشده بر مِه

آشیان مساز !

من ساختم،

باد آمد و همه‌ی رویاها را با خود برد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کفه نویسندگان

سکوت، روشنايی، رضايت.



اوايلِ عطرِ چيزی‌ست

شايد اوايلِ آسانِ چيزی ...!

همين ... ايستاده مقابلم

اما يادم نمی‌آيد.





اوايلِ عزيزِ ... اسمش چه بود؟

و سايه‌روشنِ دامنه‌ای در مِه

و سکوت

و روشنايی

و رضايت.

دو صندلیِ خالی،

فاخته‌ای در خواب،

و عطر چيزی عجيب

در ايوانی از نی و ناروَن.





همه رفته‌اند

و هر آن ممکن است

ماه بالا بيايد

ممکن است مسلمان شوم

ممکن است بروم گيتارِ خسته‌ام را بردارم

با باد بروم بردارم بياورم،

و يک اسم:

سکوت، روشنايی، رضايت.

و چيز ...!

حالا يکی از شما

به اين زنِ رو به مغرب نشسته ... بگويد:

اينجا چه می‌کند؟

ماه، مزار، دی، دنيا

و يک چيزِ ديگر...!

من ساکت‌ام، روشن‌ام، راضی‌ام

شما هم برويد

برويد زندگی کنيد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان
خاکستری که تويی

خاموشی‌ات چراغی است

خانه به خانه

فراخوان روشنی.

خاکستری که تويی

بر اوراق شب اما

هر نقطه‌ی معناش

در تماشای فانوس و گريه

نطفه می‌بندد.



دريغا!

دريچه‌ای که آشنات باشد

در اوزانِ اين کوچه نيست،

رديف اين همه چراغِ مُرده

به چه کارت می‌آيد؟

سنگين و خسته

از کوچه‌ی کلمات می‌گذری

هر واژه ديواری‌ست

مُرده‌ريگ دفتری ناخوانا

که ترا هزارساله خواهد کرد

نگاه کن

هم پس از اين همه هوا

تنها يکی صدا

ترا به جانبِ مرگ می‌خواند.

انسانِ اين دقيقه‌ی بينا

کجاست

تا مَنَش بر سنگفرش ستاره

نظاره کنم.



خاکستری که ماييم

مگر که حوصله‌ی حلاجی ...

ورنه باد

رو به باد خواهد وزيد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین