دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

تــو حــــرامِ منــی وُ

حـــلالِ تمــامِ شهــر!

با مــردم که نمــی شود جنگیــد،

به گلولــه ای حــلالَ م کـــن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دارم جَویده می شوم

میانِ آرواره های سمجِ موریانه ای

که جا گذاشته ای در سرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پاییــز

زنی ست زیبـا،

با مـوهای بلنــد و روبـان های رنگـی

و مـردی ست تنـها،

عابـرِ همیشه ی خیـابانی کـه

زن از آن گذشتـه، رفتـه باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کـاش پـله برقی هـای فرودگـاه را عکسْ سـوار می شدی

به خانـه برمی گشتیـم

در خیـابان عاشق می شدیـم

بعد، کودک، نـوزاد،...

و بعـد،

کـاش اصلن به دنیـا نمی آمدیـم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی خـــودت را رهـــا کن

مثل بادبــادکْ در بـاد.

نگـــران نباش!

دوبــاره برمــی گردی

در دســــــت های کودکــی بازیگــوش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به مووهات شانه می کشی

باران می شود

به چشم هات سُرمه،

آفتاب می شود

به گوونه هاتْ برگِ گُل

مهتاب

به لب هات...

به لب هات دیگر دست نزن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قطـاری که تـو را بُـرد

و خـودش را به کـوه زد

خـراب نبـود؛

عـاشـق بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تــو

لعنـتِ خــدا بـه مـن بودی.

کـاش دوبـاره لعنـت م کنـد خــدا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درها و پنـجره ها، بـاز

پـرده ها، در بـاد

خـانه، درهم ریختـه و خراب.


حتـمن تو رفتـه ای

وگـرنه

هیـچ تـوفانی نمی تـوانست با خـانه چنیـن کنـد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از وقتـی رفتـه ای

همـه چیـز زیبـاتر شده است:

پاییـز، تمـاشای غروب و سفر دُرناها،

قـدم زدن در خیابان و ...

کـاش زودتـر مـی*رفتـی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین