دلنوشته ♥ دلنـوشـتـه هـای حسـيــن پنـاهـی ♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
قطعــا روزي صــدايــم را خــواهــي شنيــد!

روزي کــه نــه صــدا اهميــت دارد،

و نــه روز . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به ما می گفتند :
نباید پپسی بخورید گناه دارد!
وقتی به تهران آمدم ، اولین کاری که کردم
از یک دست فروش یک پپسی گرفتم
درش تالاپ صدا داد و باز شد
بعد که خوردم دیدم خیلی شیرین است
آن روز نتیجه گرفتم که :
گناه خیلی شیرین است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به جز حضور تو
هیچ چیزِ این جهانِ بیکرانه را
جدی نگرفته ام
حتی عشق را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مادربزرگ..
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظربند سبز را
که در بچگی
بسته بودی به بازویم..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در کتاب گناهان کبيره براي انسان چه گناهي را سراغ داري


که بزرگتر از تکرار تجربه هايش باشد؟؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می دانی ؟
انگار چرخ و فلک سوارم
انگار قایقی مرا می برد
انگار روی شیب برف ها اسکی می روم !
مرا ببخش
ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من حسینم … پناهیم .

خودمو میبینم ، خودمو میشنوم ، خودمو فکر میکنم

تا هستم جهان ارثیه ی بابامه

سلاماش، همه ی عشقاش، همه ی درداش، تنهاییاش …

وقتیم نبودم ، مال شما .

اگه دوست داری با من ببین

یا بذار باهات ببینم

با من بگو ، یا بذار با تو بگم

سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پروانه های خشكت را وقتی نشانم دادی،

از دوست داشتن بیش از

اندازه تو ترسیدم....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی به مدرسه رفتی؟
کی کلاس چهارم شدی؟
چه میپوشیدی؟
اسبابازی مورد علاقت چه بود؟
یادم نمی اید....
فقط میدانم که بودی!
جزیی از زندگی و هستی من بودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان بی کرانه را
جدی نگرفتم.....
حتی عشق را!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین