|✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دلم می‌خواهد هر تکه‌ام به سمتی پرتاب شود و هیچ دو از آن‌ها هرگز همدیگر را پیدا نکنند. شاید به این شکل هر تکه از وجود من بار اندوه کمتری را حمل کرده و قادر به تحمل کردن آن باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به دروغ گفتم دیگر دوستش ندارم، در حالی که این تلخ‌ترین دروغ زندگی‌ام بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شب‌های بی تو، شب‌هایی است که در انتظار کنار پنجره، بارها و بارها جان می‌سپارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه خیال انگیز است لحظه وصال اندوه و بی‌تابی که بارها و بارها در چهارراه دل من به هم رسیده‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشک چشم‌ها را همه دیده و با آن همدردی می‌کنند، اما چه کسی هق هق‌های روح من را شنیده است که در سرسرای اندوه به این سو و آن سو می‌دود و باز به جایی نمی‌رسد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای کاش می‌دانستی که پس از تو، تمام عمر من در خلوتی همیشه اندوهگین جاری می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انتظار زجرآورترین چیزی است که خداوند به بشر داده است و تمام زندگی من سراسر از این زجر و عذاب شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من مانند یک شیشه نازک به هزار تکه تبدیل شده‌ام. خوب است که دیگر به من دست نزنی، زیرا هر تکه‌ام توان پاره پاره کردن وجودت را دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو از اینجا رفتی و باران رفتنت، تمام وجود مرا با خود برد. چشم‌هایم به راه مانده است که پاییز و پاییزها را برایم ارمغان بفرستی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در هوایی که نفس‌های تو در آن نیست، نفس کشیدن به عذابی عجیب می‌ماند. عذابی که لحظه لحظه در آن جان می‌دهم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین