شعر اشعار خاقانی

انجمن کافه نویسندگان

ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
بر باد شده در سر سودای تو سرها

در گلشن امید به شاخ شجر من
گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها

ای در سر عشاق ز شور تو شغب ها
وی در دل زهاد ز سوز تو اثرها

آلوده به خونابه هجر تو روان ها
پالوده ز اندیشه وصل تو جگرها

وی مهره امید مرا زخم زمانه
در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها



کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم
بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها

خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت
از بیخبری او به جهان رفت خبرها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا

******
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین