شعر [ماه‌تاب شعر]

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هیچ کس با من نیست

مانده ام تا به چه اندیشه کنم!

مانده ام در قفسِ تنهایی،

در قفس می خوانم

چه غریبانه شبی است،

شب تنهایی من...


| سهراب سپهری |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتم به او بگویم
"من عاشقت شدم" را
لرزیدم از نگاهش،
گفتم عجب هوایی...
مجتبی ناصری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مائیم که از بادهٔ بی‌جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم

گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی‌هیچ سرانجام خوشیم

مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ماهی فارغ ز چارده می‌بینم
بی‌چشم بسوی ماه ره می‌بینم

گفتی که از او همه جهان آب شده است
آوخ که در این آب چه مه می‌بینیم

مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین