نظارت همراه رمان آنیدا | ناظر: malihe

دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر رسـمی تالار
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
مشاور
کپیـست
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,448
پسندها
پسندها
8,550
امتیازها
امتیازها
503
سکه
2,257
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @جادوگر کلمات
ناظر: @malihe
لینک تاپیک تایپ:
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم. 453427_25y-456-
خوب الان تاپیک رمان و باید بفرستم یا خیر؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zhina
به آرامی چشم‌هایم را از هم باز ❌گشودم (✅چشم‌هایم را گشودم یا بگی چشم‌هایم را از هم باز کردم)
با دیدن فضای اطرافم(،) دلهره و ترس مرا فرا گرفت.
داخل اتاقی ناآشنا بودم و روی تخت دونفره بزرگی که ترکیب رنگ سفید و قرمزی ❌به خود(این کلمه اضافه است.)داشت خوابیده بودم.
با عجله و ترس از جایم ❌برخیستم (✅برخاستم) که چشمم به تابلو نقاشی ❌ کرده(✅ نقاشی شده) بالای تخت ❌خورد(✅افتاد)؛ تصویر دیاکو با ابهت و زیبایی به تصویر کشیده شده بود؛(.)به سمت پنجره بزرگ سمت راستم قدم برداشتم، با دیدن محوطه قصر و آن حوض بزرگی که روبه‌روی محوطه بود و آبی زلال از دهان مجسمه‌ای که در راس حوض بود بیرون می‌ریخت.
خون‌خونم را می‌خورد، آن دیاکو مسخره قرار بود مرا به دیدن خوانواده‌ام ببرد اما مرا گول زد و دوباره به همین سرزمین طلسم شده برگرداند و از همه مهم‌تر مرا به اتاق خودش آورده بود!
با اعصبانیت از اتاق بیرون زدم که متوجه شدم در طبقه سوم قصر هستم(،) جایی که در این هفت سال پا به این‌جا نگذاشته بودم.
در طبقه سوم گویا خانه‌ای مبله‌ مثل دنیای خودمان وجود دارد، و اگر با چشمان خودم نمی‌دیدم داخل قصر هستم فکر می‌کردم دیاکو مرا به تهران آورده‌ است.
کاناپه‌های راحتی کرم رنگ به شکل L روبه‌روی پنجره خیلی بزرگی چیده شده بود و کوسن‌های قهوه‌ای شکلی روی مبل گذاشته شده بود‌.
آشپزخانه کوچک مجهزی گوشه سالن بود، لحظه‌ای مات فضای اطرافم شدم اما با یادآوری دیاکو از پله‌ها به سمت پایین فروکش شدم.
با ❌دیون (✅دیدن) دیاکو و شاهان که ایستاده بودند و اخم‌های هردو در هم فرو رفته بود به سمتشان پا(فاصله)تند کردم.
• تو به من قول دادی منو پیش داداشم ببری!
-‌ برای این که خط دیالوگ‌هات تبدیل به نقطه نشه: بعد از خط یک نیم‌فاصله و بعد فاصله بذار.
دیاکو با همان اخم‌های درهمش به من خیره شد و گفت:
- الان وقتش نیست انیدا؛ برگرد به همون اتاقی که بودی!
ناگهان از لحن عصبی‌اش منم از کوره در رفتم و داد زدم:
- تو غلط کردی منو تو اتاق خودت بردی؛ چرا زیر قولت زدی من بهت اعتماد کردم!
به سمتم یورش برد، ❌فک‌م(حذف نیم فاصله) را مابین انگشت‌هایش گرفت و فشرد:
- صدات و واسه من بالا نبر؛ برو گمشو بالا آماده‌شو امشب رسما ملکه سرزمین من شناخته میشی!
@جادوگر کلمات
-‌ نگین جان لطفاً پارت جدید که میذاری لینک همون پارت رو برام ارسال کن یا اسمم رو زیر پارتت تگ کن تا ببینم.
 
-‌ برای این که خط دیالوگ‌هات تبدیل به نقطه نشه: بعد از خط یک نیم‌فاصله و بعد فاصله بذار.


-‌ نگین جان لطفاً پارت جدید که میذاری لینک همون پارت رو برام ارسال کن یا اسمم رو زیر پارتت تگ کن تا ببینم.
الان من باید ویرایش کنم؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zhina
آخرین ویرایش:
ویرایش شد.
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
سلام عزیزم، ممنون از این که به اصلاحات توجه کردی و از خوندن پارت جدید لذت بردم پراز توصیفات دقیق و زیبا بود!2fc627_25350
❌شکه (✅شوکه) و ناباور به دیاکو خیره شدم، منتظر بودم هر لحظه بخندد و بگوید "شوخی کردم!"
❌مسمّم(✅مصمّم ) و خشمگین به من خیره مانده بود و منتظر بود به اتاقم بروم، نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم ❌اشک‌هایم را پنهان کنم و( ✅حشو: پاراگراف بدون این جمله آسیبی نمی‌بینه و حتی زیباتره) نگذارم با ریختن اشک‌هایم غرورم خدشه‌دار شود.
❌ •‌ (-)کور خوندی من هیچ‌وفت ملکه سرزمین تو نمیشم!(✅برای این که خط دیالوگ‌هات تبدیل به نقطه نشه: بعد از خط یک نیم‌فاصله و بعد فاصله بذار.)
گویا با حرف‌هایم هیزم در آتش خروشان او ❌انداختم(✅انداخته‌ام)، عصبی بازویم را میان مشتش گرفت و فشرد:
- آنیدا صبر منو لبریز نکن، که خوی درندگیم و ببینی پس میوفتی!
قهقهه‌ای بلند از ❌گلویم خارج شد،(مشکلی نداره فقط اگه تونستی تغییرش بده یکم کلیشه‌ای) صدای خنده‌هایم در سالن اکو ✅میشد:👏
- کو خوی درندگی‌تو ببینم؟
❌چهره (✅چهره‌ی) شاهان را ترس فرا گرفت:
- ملکه خواهش می‌کنم بس کنید برید توی اتاقتون!
❌•(-) نمی‌خوام! (خط دیالوگ)
دیاکو چند قدم از من دور شد، استرس تمام وجودم را فرا گرفت، ❌به عادت همیشگی‌ام از ترس ل*ب‌هایم را میان دندان‌هایم گرفتم و فشردم. (✅از ترس، به عادت همیشگی‌ام، ل*ب‌هایم را به دندان گرفته و گزیدم. یا همون فشردم.)
طعم ❌گس( ✅راستش طعم خون گس نیست، شوره) خون حالم را بهم زد.
چهره خود را خونسرد نشان دادم و به دیاکو خیره مانده بودم، ❌ناگهان گویا (این دوتا کلمه یکی هستن یا از گویا یا از ناگهان استفاده کنید!) روح از تنم جدا شد، چهره دیاکو به حیوانی درنده و بزرگ تبدیل شد، او حیوان نبود، بلکه یک هیولای بزرگ با دو شاخ روی سرش بود، چشم‌های مشکی زاغش به دو چشم قرمز که از آن‌ها خون چکه می‌کرد تبدیل شده بود، هیکل او ❌چهاربرابر(فاصله: چهار برابر) هیکل شاهان شده بود. نفس‌هایم یکی در میان ❌بیرون میشد،(✅شده بود) می‌خواستم همین ❌الان(✅حالا) خدا جانم را بگیرد تا دیگر در این قصر نمانم!
هیولا به آرامی به من نزدیک شد و در یک قدمی‌ام ایستاد، ناگهان چنان نعره‌ای زد که زیر پاهایم خالی شد و با شتاب به زمین فرود آمدم.
❌(-‌ ) سرورم خواهش می‌کنم تمومش کنید(✅،) دخترِ الانِ که سکته کنه!
تمام وجودم را لرز گرفته بود و می‌خواستم فقط هر چه ❌سریعتر (✅نیم‌فاصله: سریع‌تر) آن هیولا از من دور شود.
با صدای دیاکو کمی از لرز بدنم کم شد:
❌•(-) حالا خوی درندگی‌مو دیدی؟ بهترِ برگردی بالا و آماده این جشن بشی وگرنه تضمین ❌نمیکنم(نیم فاصله: نمی‌کنم)که امشب بلایی سرت نیارم.
با صدای لرزانی گفتم:
- این بی‌انصافیِ❌!(✅،) تو قول داده بودی لعنتی.(!)
دیاکو روبه‌رویم(✅فاصله: رو به رویم) زانو زد و با لحنی که آرام شده بود گفت:
- یه اتفاقاتی افتاد که نشد ❌ببرمت اون‌جا(✅دوتا فعل پشت هم نمیاد، افعال پایان جمله قرار می‌گیرن: به اون‌جا ببرمت)، اما قول میدم در اولین ❌موقعیت(✅فرصت) می‌برمت پیششون تا باهاشون صحبت کنی!
به چشم‌های مشکی‌اش خیره شدم(مشکلی نداره ولی: «زول زدم» نسبت به دیالوگ خط بعدی تهدید آمیز تر و واقعی‌تره) و گفتم:
- دیگه به حرفات اطمینان ندارم!
لبخندی محو روی ل*ب‌هایش شکل گرفت:
- باید به قولم اطمینان ‌کنی(،) ملکه من!

@جادوگر کلمات خیلی خوب بود واقعا آفرین👏
منتظر پارت‌های بعدیت هستم نگین جان!
 
آخرین ویرایش:
  • cool
واکنش‌ها[ی پسندها]: ArMMaN
عقب
بالا پایین