خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت استضعیفان را به چشم کم مَبین گر بینشی داری
که گاهی کشوری زیر و زبر از آه میگردد
خ لطفا
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
ن لطفا
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت استضعیفان را به چشم کم مَبین گر بینشی داری
که گاهی کشوری زیر و زبر از آه میگردد
خ لطفا
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنمحیران شدم در کار تو، درمانده از رفتار تو
هم میگشایی پای را، هم قفل و بستم میکنی!
و لطفا
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتادتا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بی تو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا به ابد سرمستم
پ لطفا