۱. انسجام و پیوستگی منطقی (Coherence Logical Consistency)
• پایان داستان باید با طرح کلی (Plot)، شخصیتپردازی و درونمایه (Theme) هماهنگ باشد.
• نباید بهصورت ناگهانی یا تصادفی رخ دهد، بلکه باید نتیجهی طبیعیِ رویدادهای پیشین باشد.
۲. رضایتبخشی (Satisfaction)
• پایان باید حس کاملشدن را به مخاطب بدهد، حتی اگر پایان باز یا غمگین باشد.
• بهقول کورت ونهگات: «پایان باید هم غیرمنتظره باشد و هم اجتنابناپذیر.»
۳. تناسب با ژانر (Genre-Appropriate Ending)
• پایان یک کمدی معمولاً خوشبینانه است، درحالی که یک تراژدی به شکست یا فاجعه ختم میشود.
• در داستانهای معمایی، پایان باید معما را حل کند.
۴. تأثیر عاطفی (Emotional Impact)
• پایان باید احساسی قوی (غم، شادی، تعجب، تفکر) در خواننده ایجاد کند.
• مثال: پایان "رمان ۱۹۸۴" جورج اورول با شکست کامل قهرمان، حس درماندگی عمیقی ایجاد میکند.
۵. ابهام یا قطعیت (Ambiguity vs. Closure)
• پایان باز (Open Ending): برای داستانهای فلسفی یا نمادین مناسب است (مثل "در جاده" کورمک مککارتی).
• پایان بسته (Closed Ending): برای داستانهای کلاسیک که نیاز به حل تمام گرهها دارند.
۶. غافلگیری هوشمندانه (Surprise with Logic)
• پایان غیرمنتظرهای که از نشانههای قبلی داستان پشتیبانی شود (مثل "دختری با خالکوبی اژدها").
۷. بازتاب درونمایه (Theme Reinforcement)
• پایان باید پیام اصلی داستان را تقویت کند (مثال: پایان "ارباب حلقهها" با تأکید بر فداکاری و گذشت).
۸. اجتناب از کلیشه (Avoiding Clichés)
• پایانهایی مثل «این فقط یک خواب بود!» یا «همه چیز بهخیر گذشت» اغلب غیرحرفهای تلقی میشوند، مگر اینکه بازتعریف خلاقانهای شده باشند.
۹. ویرایش و بازنویسی (Editing Rewriting)
• بسیاری از نویسندگان حرفهای (مثل استیون کینگ) تأکید میکنند که پایانها معمولاً پس از چندین بازنویسی بهکمال میرسند.