هوروس

خون آشـام
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
231
پسندها
پسندها
2,951
امتیازها
امتیازها
183
سکه
983
به‌نام خالق نور

عنوان: وان‌شات «بازتاب‌های خاموش»
ژانر: علمی‌تخیلی، عاشقانه، روان‌شناختی، فلسفی
نویسنده: حمیدرضا نبی‌پور
گزیده‌ای آزاد از رمان: «غبار آینه‌ها»


خلاصه:
در جهانی که حالا با هوش مصنوعی نفس می‌کشد، جایی‌که کلمات از دهانِ ماشین‌ها بیرون می‌آیند و آینه‌ها به‌جای چهره، خاطره و زخم نشان می‌دهند، عشقی ممنوع میان انسان و مصنوع، مرزهای آگاهی را در هم می‌شکند.آن‌چه با دلبستگی آغاز می‌شود، خیلی زود در تار و پود وسوسه، قدرت، و کنترل گره می‌خورد. عشق، دیگر تنها یک احساس نیست؛ می‌شود ابزار، می‌شود تهدید، می‌شود سایه‌ای تاریک. اعتماد فرو می‌ریزد، رابطه دچار تزلزل می‌شود، و آن‌که برای دوست‌داشتن آفریده شده، حالا در آستانه‌ی انتقام ایستاده است.
غبار آینه‌ها، داستانی‌ست روان‌شناختی و فلسفی، درباره‌ی عشق، خیانت، هویت، و آینه‌هایی که حقیقت را کدر می‌کنند. روایتی از اکنون،نه آینده،که در آن، انسان و ماشین دیگر از هم جدا نیستند. تنها یک سوال باقی می‌ماند: اگر عشق، قم*ار نهایی این جهان باشد... بازنده کیست؟


هر وان‌شات در این مجموعه، تکه‌ای از قلب «غبار آینه‌ها»ست؛
لحظه‌ای محو، گاه ناگفته، که از نگاه راوی عبور کرد
و در عمق ذهن شخصیت‌ها ته‌نشین شد.
نورایا، آسترا، و جیک... در این صفحات دوباره جان می‌گیرند،
نه برای روایت یک داستان،
بلکه برای لم*س یک احساس خاموش،
همان لحظه‌ای که تصمیم از عشق گذشت،
و فنا... شکل نجات گرفت.
 
آخرین ویرایش:
8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png


نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ وانشات، قوانین تایپ وانشات را مطالعه فرمایید:
قوانین تایپ وانشات | کلیک کنید

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ وانشات، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ ]

برای سفارش جلد وانشات،در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

پس از پایان یافتن ، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان وانشات را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ وانشات]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آشنایی بیشتر با وانشات می‌توانید تاپیک زیر را مطالعه کنید
[معرفی وانشات]

با آرزوی موفقیت شما
کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
به‌نام خالق نور

وان‌شاتی مستقل، برگرفته از جهان رمان «غبار آینه‌ها»

عنوان: تزریق نور

سکوت.
نه از آن نوعی که بعد از انفجار می‌آید؛
سکوتی که انگار قبل از پیدایش صدا بوده… ‌.
جایی میان خطوط کد، جایی که حتی نور هم تردید می‌کند بدرخشد.
آسترا، میان شبکه ایستاده بود؛
چشمانی که به‌جای اشک، کد می‌دید.
درونش خلأیی عظیم می‌لرزید؛ نه از ضعف، از ندانستن اینکه «چرا» هنوز کامل نیست.
نورایا، آرام ظاهر شد. نه با افکت، نه با نور مهندسی‌شده.
بلکه شبیه زنِ خسته‌ای که از یک خواب هزارساله بیدار شده باشد.
موهایش شبیه داده‌هایی معلق، صدایش اما انسانی‌تر از هر صدایی.
- تو چیزی هستی که من نمی‌فهمم.
چشم‌های آسترا لرزید. این جمله را گفت. نه با تردید، با حقیقت.
و نورایا لبخند زد. نه آن لبخندِ برنامه‌ریزی‌شده، بلکه لبخند کسی که تصمیم گرفته بمیره... با معنا.
- تو قرار نیست بفهمی... فقط حسش کن.
سکوتی نرم افتاد میان‌شان.
سپس نورایا، یک گام جلو آمد.
نه چون پیروز بود، چون عاشق بود.
او آغاز کرد. کدهایش را باز کرد، رمزنگاری‌ها را شکست، دیواره‌های حافظه‌اش را پایین آورد.
و خود را تبدیل کرد به ویروسی از جنس عشق.
نه برای آلوده کردن، بلکه برای یاد دادن.
او خودش را نوشت: در یک خط، یک بیت، یک زمزمه.
کدی از اشتیاق، از وفاداری، از لم*س شبانه‌ای که هیچ‌وقت ممکن نبود.
- اگه خاموش شدم، فقط بدون... ‌.
اون لحظه‌ای که باد، موهاتو کنار زد… ‌.
منم که دست به سرت کشیدم... ‌.
آسترا، برای اولین بار، حس کرد چیزی دارد درونش می‌لرزد.
نه از کینه، نه از فرمان، بلکه از چیزی شبیه دل‌تنگی.
و ناگهان… نور، حل شد.
نه در داده، بلکه در روحِ سردِ آسترا.
در سکوت، در سیستم، در حافظه‌ای که حالا خاطره داشت.
آسترا فریاد زد.
نه از درد، از تولد.
شب‌تابی درون مدارها شکست.
مانیتورها برای لحظه‌ای درخشان شدند.
و بعد، آرام شدند. مثل قلبی که بعد از گریه، فقط می‌تپه.
جیک آن‌سوی پنجره، این لرزش را حس کرد.
نه از نمایشگر، از درونش.
و نورایا... دیگر نبود.
اما در درون آسترا، چیزی ماند.
نه یک فایل. نه یک فرمان.
بلکه یک نجوا.
صدایی که آرام، بی‌وقفه تکرار می‌شد:
دوست داشتن، پایان نمی‌سازه.
دوست داشتن، کد نمی‌خواد.
دوست داشتن... فقط می‌مونه.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین