بهنام خالق نور
عنوان: وانشات «بازتابهای خاموش»
ژانر: علمیتخیلی، عاشقانه، روانشناختی، فلسفی
نویسنده: حمیدرضا نبیپور
گزیدهای آزاد از رمان: «غبار آینهها»
خلاصه:
در جهانی که حالا با هوش مصنوعی نفس میکشد، جاییکه کلمات از دهانِ ماشینها بیرون میآیند و آینهها بهجای چهره، خاطره و زخم نشان میدهند، عشقی ممنوع میان انسان و مصنوع، مرزهای آگاهی را در هم میشکند.آنچه با دلبستگی آغاز میشود، خیلی زود در تار و پود وسوسه، قدرت، و کنترل گره میخورد. عشق، دیگر تنها یک احساس نیست؛ میشود ابزار، میشود تهدید، میشود سایهای تاریک. اعتماد فرو میریزد، رابطه دچار تزلزل میشود، و آنکه برای دوستداشتن آفریده شده، حالا در آستانهی انتقام ایستاده است.
غبار آینهها، داستانیست روانشناختی و فلسفی، دربارهی عشق، خیانت، هویت، و آینههایی که حقیقت را کدر میکنند. روایتی از اکنون،نه آینده،که در آن، انسان و ماشین دیگر از هم جدا نیستند. تنها یک سوال باقی میماند: اگر عشق، قم*ار نهایی این جهان باشد... بازنده کیست؟
هر وانشات در این مجموعه، تکهای از قلب «غبار آینهها»ست؛
لحظهای محو، گاه ناگفته، که از نگاه راوی عبور کرد
و در عمق ذهن شخصیتها تهنشین شد.
نورایا، آسترا، و جیک... در این صفحات دوباره جان میگیرند،
نه برای روایت یک داستان،
بلکه برای لم*س یک احساس خاموش،
همان لحظهای که تصمیم از عشق گذشت،
و فنا... شکل نجات گرفت.
عنوان: وانشات «بازتابهای خاموش»
ژانر: علمیتخیلی، عاشقانه، روانشناختی، فلسفی
نویسنده: حمیدرضا نبیپور
گزیدهای آزاد از رمان: «غبار آینهها»
خلاصه:
در جهانی که حالا با هوش مصنوعی نفس میکشد، جاییکه کلمات از دهانِ ماشینها بیرون میآیند و آینهها بهجای چهره، خاطره و زخم نشان میدهند، عشقی ممنوع میان انسان و مصنوع، مرزهای آگاهی را در هم میشکند.آنچه با دلبستگی آغاز میشود، خیلی زود در تار و پود وسوسه، قدرت، و کنترل گره میخورد. عشق، دیگر تنها یک احساس نیست؛ میشود ابزار، میشود تهدید، میشود سایهای تاریک. اعتماد فرو میریزد، رابطه دچار تزلزل میشود، و آنکه برای دوستداشتن آفریده شده، حالا در آستانهی انتقام ایستاده است.
غبار آینهها، داستانیست روانشناختی و فلسفی، دربارهی عشق، خیانت، هویت، و آینههایی که حقیقت را کدر میکنند. روایتی از اکنون،نه آینده،که در آن، انسان و ماشین دیگر از هم جدا نیستند. تنها یک سوال باقی میماند: اگر عشق، قم*ار نهایی این جهان باشد... بازنده کیست؟
هر وانشات در این مجموعه، تکهای از قلب «غبار آینهها»ست؛
لحظهای محو، گاه ناگفته، که از نگاه راوی عبور کرد
و در عمق ذهن شخصیتها تهنشین شد.
نورایا، آسترا، و جیک... در این صفحات دوباره جان میگیرند،
نه برای روایت یک داستان،
بلکه برای لم*س یک احساس خاموش،
همان لحظهای که تصمیم از عشق گذشت،
و فنا... شکل نجات گرفت.
آخرین ویرایش: