با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده عزیز @یاسمن بهادری اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @مینِرا
اثر شما: داستان کوتاه همسر من
● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
● اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد به امید موفقیت روز افزون شما
|مدیریت تالار نقد|
۱- عنوان
عنوان داستان با خودش جور در میاومد. تقریباً هیچ ایرادی نمیشه بهش گرفت. کلمهی من رو به عنوان مالکیت پشت هر کلمهی دیگهای گذاشتن میتونه یه عنوان کلیشهای بسازه ولی به نظر من عنوان "همسر من" امتیاز مثبت میگیره چون به جا و منطقیه.
ولی باید این رو هم یادآوری کنم که به اندازهی کافی جذب کننده نیست. مثلاً من خودم به عنوان به خواننده، اگر فقط اسمش رو میدیدم زیاد مایل به خوندن همچین داستانی نمیشدم.
۲- ژانرهای انتخابی
تنها ژانر انتخابی نویسنده عاشقانه بود. این داستان هنوز به پایان نرسیده و حتی صفحهی سومش هم کامل نشده بنابراین نمیشه با قطعیت گفت ژانرش اشتباهه. با توجه به مفاهیمی مثل ازدواج و چهارسال زندگی مشترک میشد کمی عاشقانهتر به نظر بیاد اما نیومد. در کل اگر ژانر انتخابیت عاشقانهست بهتره هرچه زودتر واردش کنی به داستان چون تا این جا المان عاشقانهای نمیبینم.
۳- خلاصه داستان
خلاصهی داستان شما به احتمال زیاد همون متن سرآغاز اثره. خوبه که به سادگی و با استفاده از کلمات دم دستی ننوشتیش و روش کار کردی؛ اما ایراداتی هم بهش وارده که باید در نظر گرفت.
اولاً از خلاصهی شما میشه نتیجه گرفت که دو شخصیت اصلی از یکدیگر جدا خواهند شد یا دستکم یه فاصلهی طولانی بینشون میافته. پس اگر احیاناً تو برنامهتون نیست که همچین چیزی به ذهن مخاطب القا بشه لطفاً خلاصه رو تغییر بدید. اگر هم هست که هیچی.
دوماً، خلاصهی شما به یک داستان عاشقانهی تراژیک میخوره. یعنی با ژانرهات جور در میاد ولی نه به طور کامل. به نظرم با توجه به خلاصهت (و ادامهی داستان که ما نمیدونیم) بهتره ژانر تراژیک رو هم به ژانرها اضافه کنی یا خلاصه رو به کلی تغییر بدی.
توصیهای کن میتونم در این زمینه بهت بکنم اینه که خوب فکر کنی و ببینی مخاطب از خلاصهی نوشتهی شما چی میفهمه. آیا چیزی که میخوای رو میفهمه و احساسی که میخوای درش ایجاد میشه؟ آیا چیزی که قرار بوده گنگ بمونه داره لو میره؟
جواب این سوالات رو فقط خودت به عنوان نویسنده میدونی و اطمینان دارم بعد از جواب دادنشون نتیجهی بهتری خواهی گرفت.
۴- مقدمه
مقدمهی اثر شما کمی طولانی بود ولی ما به این گیر نمیدیم چون مقدمه اندکی دل بخواهی و سلیقهایه و نیاز نیست خیلی در موردش سخت گیری کرد. ولی نکتهی منفیای که وجود داره اینه که مقدمهی شما بیشتر شبیه خلاصهست تا خود خلاصه!
بهتر بود یه متن زیبای عاشقانه مینوشتی که کمتر به خود داستان مربوط باشه و بیشتر به ژانرش. اون وقت این مقدمه ذهن مخاطب رو برای خوندن یه داستان عاشقانه ترغیب میکرد و از اون مهمتر لو دهندهی اطلاعات نبود.
۵- جلد
این اثر فاقد جلده و لطفاً زمانی که جلد براش انتخاب کردی دوباره درخواست بده.
۶- آغاز داستان
داستان روی تخت دختر شخصیت اصلی شروع میشه که در حال توصیف اتاقش و زندگی خودشه. اگر این یه داستان کوتاه نبود و رمان بود، میتونستم بگم شروعش به شدت کلیشهایه ولی حالا که داستانه فقط یه ذره چاشنی کلیشهای بودن داره. به نظرم بهتر بود همون اول اول اتاقش رو توصیف نمیکردی و حداقل میذاشتی برای پارت ده به بعد. همین طور این که قیافهش رو تو پارت سه توصیف کردی هم ضعف بزرگی به حساب میاد. خلاصه کنم، تو شروع داستان توصیفات بیش از حد داشتی. مونولوگهات هم کمی پیچیده بودن. بهتره توی هر جمله از تعداد کلمات ادبی کمتری استفاده کنی یا به اصطلاح جمله رو کوتاه کنی. این داستانت رو در نگاه اول جالب تر میکنه. بعد میتونی یواش یواش سیر توصیف رو بلند تر کنی و سرعتش رو بیاری پایین.
۷- میانهی داستان
سیر روایتت تند بود و همین یه جور نقطه ضعفه. و این که یادته گفتم اول داستان توصیفاتت زیاد بود؟ خب تو میانهی داستان توصیفاتت کم بود. اگر بتونی اینها رو به تعادل برسونی عالی میشه.
خیلی سربع داری به اتفاقات اصلی میرسی. اگر یه سری ماجرای فرعی، تعلیق و... درست کنی خواننده رو مشتاق میکنه. البته نباید از اون ور بوم هم بیفتی خودت متوجهای دیگه. مثلاً اگر اون چهار سال فلش فوروارد رو یه ذره به تعویق مینداختی یا چندتا از اتفاقات مهم اون چهارسال رو ذکر میکردی باحال میشد. این فقط یه مثالش بود حالا خودت تا آخرش برو که چه خلاقیتهای دیگهای میتونه ازت سر بزنه.
۸- پایان داستان
داستانت هنوز به پایان نرسیده ولی چندتا نکته میگم که خالی از لطف نیست گفتنش:
• پایان باز خیلی طرفدار نداره. پس اگر میخوای پایانش رو باز بذاری مطمئن شو که دلیل خوبی برای این کار داری و خواننده رو پشت در بسته نمیذاری که احساس کنه بهش خیانت شده!
• اگر پایانت غمگینه یادت نره به اون چیزی که بالاتر بهت گفتم عمل کنی و ژانر تراژیک رو اضافه کنی
• اگر در پایان زوج اصلی به هم میرسن سعی کن هر جور که میتونی نذاری کلیشهای بشه. مثلاً تا جایی که میتونی از بیمارستان و فرودگاه و... استفاده نکن. اگر در طی اون چهارسال فلش فوروارد عشقی بین این دو کاراکتر به وجود اومده سعی کن مونولوگهای مفهومی و زیادی بگی و تا زمانی که داستان تموم میشه به خواننده بفهمونی که این دو تا یهویی عاشق هم نشدن (پیرنگ داستانت رو قوی کن)
۹- متأسفم که این رو میگم ولی شخصیت پردازیت کافی نبود. ببین ما در مورد شخصیت اصلی داستان یعنی نفس، فقط اسم و قیافهش رو میدونیم و این که به چی علاقه داره (وکالت) و به چی علاقه نداره (ازدواج). به نظرم اگر کمی عادتهای شخصی و تیکه کلامهای مخصوص بهش اضافه میکردی بهتر میشد. مثلاً از زبون نفس میگفتی عادت ندارم نخ دندون بکشم چون فکر میکنم بین دندونهام فاصله میندازه. میبینی؟ یه جزئیات بیاهمیتی مثل این، نشون میدن که کاراکترت واقعیه و مثل همهی آدمهای واقعی تو زندگیش جزئیات بیاهمیت داره.
حالا کارکتر فربد که از اون هم بدتره. رسماً فقط اسم و ظاهرش و تمایل نداشتنش به ازدواج رو میدونیم (حتی شغل و رشتهش هم معلوم نیست).
از کاراکترهای فرعی میگذرم چون داستان کوتاهه و پرداخت اونها نباید خیلی طولانی بشه، ولی لطفاً در مورد شخصیت پردازی تجدید نظر کن عزیز دلم.
۱۰- توصیفات
توصیفاتت نسبتاً کافی بودن و حاوی یه نقطه ضعف و یه نقطهی قوت. مشکلشون: این که پراکنده بودن. یعنی یه جا کم بودن یا جا زیاد (همون ماجرای توصیفات آغاز و میانه که بالاتر گفتم)
نقطه قوتشون: این که خشک نبودن. توصیف یعنی وضعیت ظاهری چیزی رو توی متن به وضعیت باطنیش ببافی و بالا بری. یه مثال قوی برای توصیف با روح همون توصیف اتاق نفس تو پارت اول بود.
"اتاقک کوچکم که در یک تخت،کمد و یک میز لوازم آرایشی کوچکی خلاصه میشد، همچون زندانی مرا در حصار آغو*ش خود محبوس میکرد. تمام آرزوهایم با مطالعه در این مکان و اشکهایم نیز همینجا در هم گره خورده بود."
و یه عالمه توصیف جون دار دیگه که همه رو نمیشه این جا بیارم. فقط توصیف کردن رو یه ذره تو متن پخش و مهمتر از اون یه ذره کم کن.
۱۱- ایده
بابت زدن این حرف شرمندهام؛ ولی ایدهی داستانت اصلاً جدید نبود و کلیشهای بود. دختر و پسری که هر دو. خوشتیپ و خوش قیافهان و توی زندگیشون هدفهای متفاوتی دارن برای فرار از اصرار والدینشون برای ازدواج به صورت سوری ازدواج میکنن و احتمالاً بعدش هم عاشق میشن و طلاق کنسل میشه. البته ایدهی کلیشهای نباید کسی رو نباید ناامید کنه و یه پرداخت خوب قطعاً تا حد زیادی میتونه ایدهی بد رو بپوشونه ولی از من میشنوی در ادامهی داستانت یه تغییری ایجاد کن. تروپ شکنی کن به هر روشی که میتونی.
۱۲- توصیهی منتقد
راستش من از اول متن تا این جا توصیههام در مورد همهی ارکان نقد رو تو بخشهای خودشون گفتم و توصیهی چندانی ندارم. ولی چون در مورد اشتباهات تایپی و نگارشی و لفظی چیزی نگفتم میخوام مهمترینشون رو بهت بگم. تو نوشتهی #22 برای در خونه کلمهی درب رو به کار بردی. درب رو شاید خیلی جاها ببینی که برای در مکانی به کار برده شده؛ ولی این اشتباهه. درب برای چیزهایی مثل بطری و شیشه و... استفاده میشه. لطفاً درستش کن و بنویس در.
و دیگر این که حتماً از نظر اشتباهات تایپی، استفاده از فاصله و نیمفاصله متنت رو بازبینی کن.
۱۳- سخن منتقد
همیشه قلمت تیز باشه و بدرخشی. اگر تو نقدم چیزی ناراحتت کرد بهم بگو. هر چی باشه میتونی بهم بگی تا با هم تجدید نظر کنیم. و این که پر قدرت به نوشتن ادامه بده.