در تماسی که با من گرفتند
(،ویرگول: سعی کنید از علائم نگارشی بهره ببرید.) اعلام کردند
(که
) جسد قربانی بعدی را در
زیر زمین (
حذف فاصله:
زیرزمین)خانهاش پیدا کردهاند.
به محل حادثه که رفتم دوباره علائم سوختگی را دیدم. طی دو هفته گذشته این ششمین قربانی بود که به این شکل به قتل رسیده بود
.( رعایت فاصله) حتما باید یک رابطهای بین قربانیها باشد نمیشود به این نتیجه رسید که قاتل دارد قربانیها را به صورت اتفاقی انتخاب میکند و آنهارو به قتل میرساند.
طبق جواب پزشکی قانونی و کالبدشکافی مقتولین، اینطور نتیجهگیری شد که همه مقتولین در سر خود
زایدهای
(زائده) کوچک داشتند چیزی شبیه به تومور مغزی.
اینکه همه آنها به یک نوع بیماری دچار باشند برایم جای سوال بود ولی مطمئنا قاتل آنها را بخاطر بیماریشان به قتل نمیرساند.
یعنی هدف قاتل از این کارش چه میتوانست باشد؟!
بعد از تحقیق در مورد قربانیها، توانستم نقطه اشتراکی در موردشان پیدا کنم هر شش قربانی مربوط به تیمارستانی بود که در حومه شهر قرار داشت که چهارتا از
قربانی ها ( قربانیها: «ها» جمع به حرف قبلی خودش با نیمفاصلع میچسبه) بیمار مرخص شده بودند و دوتای دیگر جز کادر پزشکی و
پرستارب بودند و جالب این بود که در پرونده سلامت آنها در بایگانی تیمارستان هیچ اشارهای به تومور مغزی نشده بود.
در یک بعد از ظهر بارانی که در اداره داشتم شواهد را بررسی میکردم باهام تماس گرفتند و اطلاع دادند که مضنون وارد خانه قربانی احتمالی بعدی شده است.
با شواهدی که بدست آورده بودم احتمالم این بود دکتر "کلارک" هدف بعدی قاتل باشد که رئیس تیمارستان بود.
سریع خودم را جمع و جور کردم و با دستیارم خانوم "شِریل" به سمت مقصد راه افتادم.
وقتی رسیدیم باران نمنمک میبارید و خورشید داشت از پشت ابرها بیرون میآمد و من کاملا حس میکردم به هدف نزدیک هستم.
جلوی در ورودی ساختمان به قاتل برخورد کردم که کَت بسته در حال انتقال به ماشین پلیس بود و حرفهای عجیبی
میزد (میزد) و با داد و بیداد میگفت؛
قاتل:نه
!(فاصله)شما دارین اشتباه میکنین باید
اونو (
اون و یا اون رو) دستگیر کنین شما نمیدونین با چی طرف هستین
(نقطه)
منظور قاتل از "او"چه کسی بود؟دکتر کلارک؟ یا یک شخص دیگر؟
این سوال ذهنم را درگیر کرد ولی در نهایت فقط حرفهای یک قاتل روانی زنجیرهای بود که چند فقره قتل انجام داده بود حتما قبل انجام این اعمال وحشتناک، خود را اینگونه
توجیح (
توجیه)کرده بود که کارش درست است و شاید در ذهن مریض و روانیاش از رئیس تیمارستان و بقیه افراد یک شیطان ساخته بود و به آنها به چشم یک تهدید نگاه میکرد.
داخل ساختمان شدم دایرهای که روی زمین کشیده بود مشهود بود، دوباره همان دایره و همان علائم ولی این بار درون
دایره 
(
اضافه است از ضمایر اشاره بیشتر استفاده کنید: آن) یک فلز به شکل
پنج ضلعی (
رعایت نیمفاصله:
پنجضلعی) بود که وسطش علامتی شبیه چشم داشت و بر روی
هر راس
هررأس آن ابزار کوچکی قرار داشت که
بنظر (
بهنظر)با باتری کار میکردند(
نقطه)
آیا اینها مربوط به یک آیین فرقهایست؟یا باز هم به روان بیمار آن قاتل برمیگردد؟
در اعماق افکارم در این همه مدت غرق در این بودم که چه در سر این قاتل میگذشت و هدفش چه بود؟!