Tiam.R
مدیررسمی تالارنظارت+آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
تدوینگر
تیمتعیینسطح
تیمسوشالمدیا
نویسنده نوقلـم
برترین ارسال کننده ماه
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز ۵ پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @دالسین
ناظر: @حسین یحیائی
لینک تاپیک تایپ:
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز ۵ پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @دالسین
ناظر: @حسین یحیائی
لینک تاپیک تایپ:
در حال تایپ موضوع 'رمان پادزهر مهلک | دالسین'
نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال.سین
ژانر: روانشناختی، عاشقانه
ناظر @حسین یحیائی
خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی بیگناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت… . اما آنگاه که گذشتهی خونین پرسهزنان بازمیگردد، قولها شکسته میشوند. هیولایی زاده میشود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبلهگاه همان هیولا بود.
مقدمه: روی خردهشیشهها راه رفت. خردهشیشههای قولی که زمانی به او هویت بخشیدهبود، و حالا داشت زخمیاش میکرد. یادگاری بیرحمانه از سوی معشوقهی بیوفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی...
نویسنده: دال.سین
ژانر: روانشناختی، عاشقانه
ناظر @حسین یحیائی
خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی بیگناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت… . اما آنگاه که گذشتهی خونین پرسهزنان بازمیگردد، قولها شکسته میشوند. هیولایی زاده میشود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبلهگاه همان هیولا بود.
مقدمه: روی خردهشیشهها راه رفت. خردهشیشههای قولی که زمانی به او هویت بخشیدهبود، و حالا داشت زخمیاش میکرد. یادگاری بیرحمانه از سوی معشوقهی بیوفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی...
- دالسین
- انجمن ادبی کافه نویسندگان تالار تایپ رمان تایپ آنلاین رمان
- پاسخها: 4
- تالار: رمانهای درحال تایپ