نظارت همراه رمان پادزهر مهلک | ناظر حسین یحیائی

Tiam.R

مدیررسمی تالارنظارت+آزمایشی‌ تالار‌ ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
تدوینگر
تیم‌تعیین‌سطح
نویسنده نوقلـم
برترین ارسال کننده ماه
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,450
پسندها
پسندها
7,980
امتیازها
امتیازها
438
سکه
4,029
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز ۵ پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @دالسین
ناظر: @حسین یحیائی
لینک تاپیک تایپ:
 
سلام و وقت بخیر
سه پارت ابتدایی رو گذاشتم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Tiam.R
سلام و درود خدمت شما نویسنده گرامی دالسین
بله دیدم اکی در اولین فرصت انجام وظیفه می‌کنم
 
سلام و درود نویسنده گرامی

خواهشمندم برای نگارش بهتر حتما این تاپیک را مطالعه کنید.

با احترام اصلاحات نگارشی را انجام میدم و فقط اطلاع رسانی میکنم خدمتتون

یک توضیح بدم من اینجا تو بخش نظارت رمان متن نوشته شده نویسنده محترم را به همراه توضیحات ایرادها و نحوه صحیح نوشتنش را قرار میدم و در بخش تاپیک خود رمان اصلاحات رو انجام میدم، به این دلیل که نویسنده محترم بدونه چی نوشتن و من چی رو اصلاح کردم.


بعضی اوقات هم نکته‌هایی رو خدمت نویسنده میگم که فقط جنبه پیشنهادی داره و اختیار با ایشان هستش که در نوشته لحاظ بکنند یا نکنند.
 
آخرین ویرایش:
نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال‌.سین
ژانر: روان‌شناختی، عاشقانه

ناظر @حسین یحیائی
خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی بی‌گناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت… . اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمیگردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.

مقدمه:
روی خرده‌شیشه‌ها راه رفت. خرده‌شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود، و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد. یادگاری بی‌رحمانه از سوی معشوقه‌ی بی‌وفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود. به طرز دردناکی زیبا بود… . می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!

--------------------------------------------------------

اصلاحات بخش معرفی اثر

دوست گرامی دالسین عزیز

با توجه به اینکه رنک شما کاربر جدید زده ولی مشخصه که تبحر و تجربه نگارشی شما بسیار مناسبه، من اگر اصلاح خیلی خاصی نداشته باشه خودم میزنم و انجام میدم.
فقط ذکر چند نکته لازم هستش که خدمتت میگم:

اعراب‌ گذاری‌های شما نکته خیلی مهمیه که رعایت می‌کنید و این به خواننده کمک زیادی میکند خوانش مناسب و بهتری داشته باشه و مفهوم کلمه را کاملا درک کند.

خرده‌ شیشه‌ها به صورت جدا نوشته بشه چرا که خرده خودش هم معنی و مفهوم جداگانه دارد هم شیشه‌ها و در زیبایی نگارش جدا نوشته بشه بهتر است. چرا که در سطر دوم مقدمه اگر دقت کنید خوتون نوشتید «خرده‌های شیشه» که هم معنی و مفهوم رو میرسونه هم نگارشی زیباست.

سه نقطه ... زمانی در انتهای جمله قرار می‌گیرد که قرار بوده اتفاقی بیافته و نوشته بشه ولی نوشته نشده تا مثلا خواننده اونو با تخیل خودش پر کنه ولی استفاده زیاد از علائم نگارشی هم خوب نیست اینو مدنظر داشته باشید لطفا، اگر سه نقطه یا حتی علائم نگارشی قراره استفاده بشه حتما به جا و نیاز اون جمله باشه.
به‌طور مثال به این دو بخش دقت کنید:

قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت… . اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمیگردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.

جمله قبل از سه نقطه و بعد از سه نقطه کاملا با هم در ارتباط هستن چرا که یک قولی عنوان شده که در جمله بعدی به اون اشاره شده است پس باید سه نقطه و خود نقطه حذف بشه و تنها با ویرگول از هم جدا بشه.

یا در این بخش:

خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود. به طرز دردناکی زیبا بود… . می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!

به جای سه نقطه و نقطه بعد از آن حرف ربط « را » اگر قرار بگیره بهتره یا ویرگول به همان دلیل قبلی که خدمتت گفتم

نوشته‌هاتون رو bold نکنید چون همیشه اعلام میکنن نوشته با فونت استاندارد و سایز 15 خود صفحه نوشتاری انجام بشه که در هنگام سرچ در انجمن به راحتی پیدا بشه، باز از ناظر محترم، تیام عزیز بپرسید اگر ایشون فرمودن مشکلی نیست bold بنویسید هم مشکلی نیست.

اختیار اصلاح این موارد اگر صلاح دونستید با خود شما

تمام مواردی که خدمتت گفتم و در ادامه اگر نکته‌ای خدمتت عنوان میکنم فقط جنبه مشورتی دارد و اختیار به اصلاح و انجامش با خود شماست.
 
آخرین ویرایش:
نام اثر: پادزهر مهلک
نویسنده: دال‌.سین
ژانر: روان‌شناختی، عاشقانه

ناظر @حسین یحیائی
خلاصه: او روزی دخترکی بود با چشمانی بی‌گناه. او روزی مردی بود که قول داد همیشه بماند، قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت… . اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمیگردد، قول‌ها شکسته می‌شوند. هیولایی زاده می‌شود از دل معصومیت، و قربانی که زمانی قبله‌گاه همان هیولا بود.

مقدمه:
روی خرده‌شیشه‌ها راه رفت. خرده‌شیشه‌های قولی که زمانی به او هویت بخشیده‌بود، و حالا داشت زخمی‌اش می‌کرد. یادگاری بی‌رحمانه از سوی معشوقه‌ی بی‌وفایش. انتهای راه، برگشت و به ردِ خون روی زمین نگاه کرد. خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود. به طرز دردناکی زیبا بود… . می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!

--------------------------------------------------------

اصلاحات بخش معرفی اثر

دوست گرامی دالسین عزیز

با توجه به اینکه رنک شما کاربر جدید زده ولی مشخصه که تبحر و تجربه نگارشی شما بسیار مناسبه، من اگر اصلاح خیلی خاصی نداشته باشه خودم میزنم و انجام میدم.
فقط ذکر چند نکته لازم هستش که خدمتت میگم:

اعراب‌ گذاری‌های شما نکته خیلی مهمیه که رعایت می‌کنید و این به خواننده کمک زیادی میکند خوانش مناسب و بهتری داشته باشه و مفهوم کلمه را کاملا درک کند.

خرده‌ شیشه‌ها به صورت جدا نوشته بشه چرا که خرده خودش هم معنی و مفهوم جداگانه دارد هم شیشه‌ها و در زیبایی نگارش جدا نوشته بشه بهتر است. چرا که در سطر دوم مقدمه اگر دقت کنید خوتون نوشتید «خرده‌های شیشه» که هم معنی و مفهوم رو میرسونه هم نگارشی زیباست.

سه نقطه ... زمانی در انتهای جمله قرار می‌گیرد که قرار بوده اتفاقی بیافته و نوشته بشه ولی نوشته نشده تا مثلا خواننده اونو با تخیل خودش پر کنه ولی استفاده زیاد از علائم نگارشی هم خوب نیست اینو مدنظر داشته باشید لطفا، اگر سه نقطه یا حتی علائم نگارشی قراره استفاده بشه حتما به جا و نیاز اون جمله باشه.
به‌طور مثال به این دو بخش دقت کنید:

قولی که از او بُتی برای پرستش دخترک ساخت… . اما آن‌گاه که گذشته‌ی خونین پرسه‌زنان بازمیگردد، قول‌ها شکسته می‌شوند.
جمله قبل از سه نقطه و بعد از سه نقطه کاملا با هم در ارتباط هستن چرا که یک قولی عنوان شده که در جمله بعدی به اون اشاره شده استپس باید سه نقطه و خود نقطه حذف بشه و تنها با ویرگول از هم جدا بشه.

یا در این بخش:

خونی که خرده‌های شیشه را براق و درخشان‌تر کرده بود. به طرز دردناکی زیبا بود… . می‌شد با خونِ معشوقِ نالایق، زیباترش هم کرد!

به جای سه نقطه و نقطه بعد از آن حرف ربط « را » اگر قرار بگیره بهتره یا ویرگول به همان دلیل قبلی که خدمتت گفتم

نوشته‌هاتون رو bold نکنید چون همیشه اعلام میکنن نوشته با فونت استاندارد و سایز 15 خود صفحه نوشتاری انجام بشه که در هنگام سرچ در انجمن به راحتی پیدا بشه، باز از ناظر محترم، تیام عزیز بپرسید اگر ایشون فرمودن مشکلی نیست bold بنویسید هم مشکلی نیست.

اختیار اصلاح این موراد اگر صلاح دونستید با خود شما

هر دو موردی که خدمتت گفتم و در ادامه اگر نکته‌ای خدمتت عنوان میکنم فقط جنبه مشورتی دارد و اختیار به اصلاح و انجامش با خود شماست.
ممنون از وقت و نگاهتون
چشم در اسرع وقت تغییرات پیشنهادی رو ایجاد میکنم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
اصلاحات پارت اول:

قلش یک توضیح لازم است: در زبان نوشتاری داستان اگر راوی در حال توضیح و تشریح داستان باشه باید نثر کتابه نوشته شود حالا این راوی دانای کل باشد یا اول شخص و غیره فرق نمی‌کند باید نثر کتابه باشد اما در نوشتار دیالوگ یا مونولوگ شخصیتها نثر محاوره است و به هیچ عنوان نباید در نثر داستان از ادغام نثر کتابه و محاوره استفاده شود با این توضیحات به یک مورد اینجا اشاره می‌کنم که بقیه موارد رو متوجه بشید.

مثال: عجول‌مون که باید نوشته بشه عجول‌ِمان یا کلمه عجولانه‌امان ولی در خوانش اولی بهتره یا کلمه‌ای جایگزین مثل: قدم‌های تند و سریع‌مان

تمام چیزی که می‌دیدم، سفیدی‌ بی‌انتهای‌‌ برف بود. تمام چیزی که می‌شنیدم، صدای نفس‌نفس زدن و قدم‌های سریع و عجول‌مون بود.(نقطه یا و باید حذف شود چرا که نقطه یعنی پایان جمله قبل بدون اتصال به جمله بعد و و یعنی ارتباط جمله با جمله قبل) و تمام چیزی که حس می‌کردم، ترس، سوگ و سرما بود.
پاهام (پاهایم) بی‌حس شده‌بودن،(حرف ن در اینجا نیازی نیست و فعل بود کاملا کفایت می‌کند و مفهوم جمله را می‌رساند - اصلاح به اختیار خود شما) اما دردِ یخ داخل استخون‌هام(استخوان‌هایم) می‌خزید. من فقط یه پسر بچه‌ی شانزده‌ساله‌(با فاصله) بودم. اما شعورم اون‌(آن) قدری بود که مکث کنم و منتظر زنی بمونم(بمانم) که با یه (یک) بچه توی بغلش، سعی داشت به سختی بهم(به من) برسه.(برسد) با حالی زار بهم(به من) رسید. چهره‌‌ی رنگ‌پریده‌ش،(جدا از هم و پریده‌اش)به سفیدی همون(همان) برفی بود که کل راه زنجیروار دور پامون(پاهایمان) پیچیده‌بود. خسته بودم. نایی نداشتم. اما دست‌هام رو(دستهایم را) جلو بردم. ل*ب‌های هردومون(هردویمان) حین حرف زدن می‌لرزیدن(می‌لرزید).
- ب… بدینش ب… به من… ق… قول م… یدم م… مراقبش باشم… .(دقت در استفاده از سه نقطه)
مردد نگاهم کرد و بچه‌ش رو(بچه‌اش را) محکم‌تر به خودش فشار داد. مثل کسی که می‌خواست با تمام وجودش از آخرین داراییش تو این دنیا حفاظت کنه(کند). درکش می‌کردم. همین نیم‌ساعت پیش، همسرش رو(را) از دست داده‌‌بود(جدا نوشته شود). درست مثلِ منی که مادر و پدرم رو(را) از دست داده‌بودم.
حتی فرصت نکرده‌بودیم از شوک خارج بشیم(بشویم یا شویم) و اشکی براشون(برای‌شان) بریزیم.
جسم بی‌جانشون(بی‌جان‌شان) رو(را) پشت سرمون(سرمان) جا گذاشته بودیم و فقط فرار کرده‌بودیم.(جدا نوشته شود)
دختر بچه‌ی توی بغلش، با صورتی که قطره‌های اشک روش(رویش) یخ زده بودن(بود) نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده‌بود.(جدا نوشته شود) چشم‌های درشت و معصومش بر خلافِ مادرش بوی زندگی می‌دادن.(می‌دادند) شال گردنم رو(را) از دور دهنم(دهانم) باز کردم و جلو رفتم.(نقطه لازم نیست جمله ها بهم مربوط هستن) خم شدم و با لبخندی که عضلات فلج‌شده از سرمای صورتم به زور تونستن(توانستند) بسازنش(بسازند)، شال رو(را) دور صورتش بستم. فقط چشم‌های درشت مشکیش بیرون موندن(ماندند چرا ماندند؟ چرا ماندن نه؟ ماهیت اعضای بدن مثل چشم‌ها، دست‌ها و پاها ماهیت جمع است) و حتی درشت‌تر از قبل و متعجب‌ نگاهم کردن… .(دقت در سه نقطه)
زن، نگاهی به پاش(پایش) انداخت که انگار خشک شده‌بود (جدا نوشته شود) و نمی‌تونست(نمی‌توانست) تکونش(تکانش) بده(بدهد). با ناامیدی و خستگی روی تکه‌سنگ برفی نشست.
سعی کردم نفس‌هام(نفس‌هایم) رو‌ (را) کنترل کنم تا بتونم(بتوانم) حرف بزنم. کنارش زانو زدم.
- ب… باید بریم! اونا هنوز دارن دنبالمون می‌گردن!
چشم‌هاش رو(چشم‌هایش را) بست و صورتش رو (را) به کاپشن دخترش فشار داد. لب‌های لرزونش(لرزانش) این‌بار به خاطر بغض لرزیدن.(لرزیدند به خاطر ماهیت جمع لب‌ها یا لرزید)
- نمی‌تونم راه برم!
حالا بدون اون(آن) شال، بخاری غلیظ از بینی و دهنم(دهانم) خارج می‌شد. سعی کردم دلگرمش کنم، هرچند خودم وحشت‌زده بودم.
- می‌تونین. بخاطر این بچه… .(اینجا سه نقطه قطعا لازم هستش و استفاده از آن بسیار درست)
پلک‌های سنگینش رو (را) به زحمت باز کرد و نگاهم کرد. ل*ب‌هاش (لبها‌یش) رو (را) روی هم فشرد.
- ماهور.
اسمم رو (را) صدا زده‌بود.(جدا شود) جا نخوردم. همه پدر و مادر‌ من رو (را) تو اون (در آن) منطقه می‌شناختن.
- من زنده نمی‌مونم!
وقتی گنگ نگاهش کردم، صورت دخترش رو (را) به شونه‌ش (شانه‌اش) فشرد تا چیزی نبینه (نبیند). بعد زیپ کاپشن خودش رو (را) باز کرد. لکه‌ی خونی که کل پلیور سفیدش رو (را) پوشونده‌ (پوشانده و جدا نوشته شود) بود، باعث شد برای لحظه‌ای نفس توی (در به‌جای توی) سینه‌م (سینه‌ام) حبس بشه. وقتی بالاخره تند بیرونش دادم، وحشت‌زده زمزمه کردم:
- نه! تیر خوردین؟!
 
آخرین ویرایش:
اصلاحات پارت اول:

قلش یک توضیح لازم است: در زبان نوشتاری داستان اگر راوی در حال توضیح و تشریح داستان باشه باید نثر کتابه نوشته شود حالا این راوی دانای کل باشد یا اول شخص و غیره فرق نمی‌کند باید نثر کتابه باشد اما در نوشتار دیالوگ یا مونولوگ شخصیتها نثر محاوره است و به هیچ عنوان نباید در نثر داستان از ادغام نثر و محاوره استفاده شود با این توضیحات به یک مورد اینجا اشاره می‌کنم که بقیه موارد رو متوجه بشید.

مثال: عجول‌مون که باید نوشته بشه عجول‌ِمان یا کلمه عجولانه‌امان ولی در خوانش اولی بهتره یا کلمه‌ای جایگزین مثل: قدم‌های تند و سریع‌مان

تمام چیزی که می‌دیدم، سفیدی‌ بی‌انتهای‌‌ برف بود. تمام چیزی که می‌شنیدم، صدای نفس‌نفس زدن و قدم‌های سریع و عجول‌مون بود.(نقطه یا و باید حذف شود چرا که نقطه یعنی پایان جمله قبل بدون اتصال به جمله بعد و و یعنی ارتباط جمله با جمله قبل) و تمام چیزی که حس می‌کردم، ترس، سوگ و سرما بود.
پاهام (پاهایم) بی‌حس شده‌بودن،(حرف ن در اینجا نیازی نیست و فعل بود کاملا کفایت می‌کند و مفهوم جمله را می‌رساند - اصلاح به اختیار خود شما) اما دردِ یخ داخل استخون‌هام(استخوان‌هایم) می‌خزید. من فقط یه پسر بچه‌ی شانزده‌ساله‌(با فاصله) بودم. اما شعورم اون‌(آن) قدری بود که مکث کنم و منتظر زنی بمونم(بمانم) که با یه بچه توی بغلش، سعی داشت به سختی بهم(به من) برسه.(برسد) با حالی زار بهم(به من) رسید. چهره‌‌ی رنگ‌پریده‌ش،(جدا از هم و پریده‌اش)به سفیدی همون(همان) برفی بود که کل راه زنجیروار دور پامون(پاهایمان) پیچیده‌بود. خسته بودم. نایی نداشتم. اما دست‌هام رو(دستهایم را) جلو بردم. ل*ب‌های هردومون(هردویمان) حین حرف زدن می‌لرزیدن(می‌لرزید).
- ب… بدینش ب… به من… ق… قول م… یدم م… مراقبش باشم… .(دقت در استفاده از سه نقطه)
مردد نگاهم کرد و بچه‌ش رو(بچه‌اش را) محکم‌تر به خودش فشار داد. مثل کسی که می‌خواست با تمام وجودش از آخرین داراییش تو این دنیا حفاظت کنه(کند). درکش می‌کردم. همین نیم‌ساعت پیش، همسرش رو(را) از دست داده‌‌بود(جدا نوشته شود). درست مثلِ منی که مادر و پدرم رو(را) از دست داده‌بودم.
حتی فرصت نکرده‌بودیم از شوک خارج بشیم(بشویم یا شویم) و اشکی براشون(برای‌شان) بریزیم.
جسم بی‌جانشون(بی‌جان‌شان) رو(را) پشت سرمون(سرمان) جا گذاشته بودیم و فقط فرار کرده‌بودیم.(جدا نوشته شود)
دختر بچه‌ی توی بغلش، با صورتی که قطره‌های اشک روش(رویش) یخ زده بودن(بود) نگاهم می‌کرد. شاید هنوز پنج سالش هم نشده‌بود.(جدا نوشته شود) چشم‌های درشت و معصومش بر خلافِ مادرش بوی زندگی می‌دادن.(می‌دادند) شال گردنم رو(را) از دور دهنم(دهانم) باز کردم و جلو رفتم.(نقطه لازم نیست جمله ها بهم مربوط هستن) خم شدم و با لبخندی که عضلات فلج‌شده از سرمای صورتم به زور تونستن(توانستند) بسازنش(بسازند)، شال رو(را) دور صورتش بستم. فقط چشم‌های درشت مشکیش بیرون موندن(ماندند چرا ماندند؟ چرا ماندن نه؟ ماهیت اعضای بدن مثل چشم‌ها، دست‌ها و پاها ماهیت جمع است) و حتی درشت‌تر از قبل و متعجب‌ نگاهم کردن… .(دقت در سه نقطه)
زن، نگاهی به پاش(پایش) انداخت که انگار خشک شده‌بود (جدا نوشته شود) و نمی‌تونست(نمی‌توانست) تکونش(تکانش) بده(بدهد). با ناامیدی و خستگی روی تکه‌سنگ برفی نشست.
سعی کردم نفس‌هام(نفس‌هایم) رو‌ (را) کنترل کنم تا بتونم(بتوانم) حرف بزنم. کنارش زانو زدم.
- ب… باید بریم! اونا هنوز دارن دنبالمون می‌گردن!
چشم‌هاش رو(چشم‌هایش را) بست و صورتش رو (را) به کاپشن دخترش فشار داد. لب‌های لرزونش(لرزانش) این‌بار به خاطر بغض لرزیدن.(لرزیدند به خاطر ماهیت جمع لب‌ها یا لرزید)
- نمی‌تونم راه برم!
حالا بدون اون(آن) شال، بخاری غلیظ از بینی و دهنم(دهانم) خارج می‌شد. سعی کردم دلگرمش کنم، هرچند خودم وحشت‌زده بودم.
- می‌تونین. بخاطر این بچه… .(اینجا سه نقطه قطعا لازم هستش و استفاده از آن بسیار درست)
پلک‌های سنگینش رو (را) به زحمت باز کرد و نگاهم کرد. ل*ب‌هاش (لبها‌یش) رو (را) روی هم فشرد.
- ماهور.
اسمم رو (را) صدا زده‌بود.(جدا شود) جا نخوردم. همه پدر و مادر‌ من رو (را) تو اون (در آن) منطقه می‌شناختن.
- من زنده نمی‌مونم!
وقتی گنگ نگاهش کردم، صورت دخترش رو (را) به شونه‌ش (شانه‌اش) فشرد تا چیزی نبینه (نبیند). بعد زیپ کاپشن خودش رو (را) باز کرد. لکه‌ی خونی که کل پلیور سفیدش رو (را) پوشونده‌ (پوشانده و جدا نوشته شود) بود، باعث شد برای لحظه‌ای نفس توی (در به‌جای توی) سینه‌م (سینه‌ام) حبس بشه. وقتی بالاخره تند بیرونش دادم، وحشت‌زده زمزمه کردم:
- نه! تیر خوردین؟!

همان‌طور که در ابتدای این اصلاح پارت اول نوشتم ادغام نثر کتابه و محاوره اصلا درست نیست با توجه به تعداد زیاد این مورد از شما خواهشمندم این اصلاح را به دقت مطالعه و بخاطر بسپارید و سپس دو پارت بعدی را خودتان ویرایش‌های نثر داستان را بصورت درست انجام بدهید و اینجا اعلام کنید تا من دو پارت بعدی را بررسی کنم.
 
یک نکته رو یادم رفت هرچند در اصلاح قرمزش کرده بودم میخواتم زیر اصلاح بیارم
د بخش از داستان نوشتید:
اما دردِ یخ داخل استخون‌هایم می‌خزید.

من با احترام به همه دوستان نویسنده میگم خودم وقتی می‌نویسم تصویرسازی هم انجام میدم و این تصویرسازی رو با واقعیت هم می‌سنجم حالا منظورم چیه؟
نوشتین درد یخ

یخ که درد نداره سرماش هست که آزار دهنده است پس باید چطور بنویسیم؟ به این مثال توجه کنید:

اما سرمای آزار دهنده یخ به داخل (یا درون) استخوان‌هایم می‌خزید.

این مورد هم باز به نظر شخصی شما بستگی داره

و خواهش میکنم پارت اول رو خودتون الان که اصلاح شده بخونید ببینید چطور نثر داستان زیبا و شیوا و قشنگ‌تر شده
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین