مشاوره مشاوره‌ی رمان تقدیس تاریکی

مینِرامینِرا عضو تأیید شده است.

مدیر تالار مشاوره+ مقاله نویس
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد
ناظر همراه
ژورنالیست
مشاور
تیم‌تعیین‌سطح
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
811
پسندها
پسندها
3,655
امتیازها
امتیازها
288
سکه
4,631


چند تا مغز بهتر کار می‌کنه؛ حتی اگر نویسنده باشی!
نویسنده‌ی عزیز، تاپیک مشاوره‌ی شما بنا بر درخواستتون تشکیل شده. لطفاً با مشاور نهایت همکاری رو داشته باشید.
در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و شاهد گزارش مشاور باشیم، رمان شما تا زمان ارتقا قفل میشه.

علت درخواست: مشاوره‌ی شخصیت پردازی
موضوع مشاوره: مشاوره‌ی رمان
درخواست کننده: @Noghre
مشاور: @Azaliya
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Azaliya
سلام، رمان رو چک می‌کنید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Azaliya
سلام، رمان رو چک می‌کنید؟
سلام عزیزم خب اول از همه از اونجایی که رمانت عاشقانه هست پس قطعا دوتا شخصی اصلی و مرکزی داریم که تا اینجایی که من خوندم اردلان شخصیت اصلی مرد هست میخوام یه کلیتی از گذشته اردلان فعلا بهم بدی درباره گذشنه اش و خانواده ای که داره
 
سلام عزیزم خب اول از همه از اونجایی که رمانت عاشقانه هست پس قطعا دوتا شخصی اصلی و مرکزی داریم که تا اینجایی که من خوندم اردلان شخصیت اصلی مرد هست میخوام یه کلیتی از گذشته اردلان فعلا بهم بدی درباره گذشنه اش و خانواده ای که داره
این‌جا بگم‌؟
 
مادرش رو توی سیزده سالگی از دست داد
از اونجایی که پدرش رو مقصر می‌دونست( پدرش به مادرش خیانت کرد و یک زن و یک پسر دیگه هم داشت) از خونه پدریش میزنه بیرون
پدرش دنبالش نمیاد چون زن دومش موافق نبود اردلان باهاشون زندگی کنه برای همین برادرش که عموی اردلان هست رو می‌فرسته دنبالش تا پیداش کنه.
اردلان پیش عموش میمونه و بزرگ میشه تا ۲۰ سالگی
و توی این مدت حتی پدرش سراغش رو نمیگیره و همین برای اردلان سنگین تموم میشه و از پدرش و خانواده‌ای که داشت متنفر میشه.
نوجوونیش دور از خانوادش بوده، افسردگی میگیره و چون محبتی از خونوادش ندیده عشق و مفهوم کلی خونواده رو درک نمی‌کنه
پدرش خان یکی از طایفه‌های قشقایی‌ بود یعنی ترکه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Azaliya
مادرش رو توی سیزده سالگی از دست داد
از اونجایی که پدرش رو مقصر می‌دونست( پدرش به مادرش خیانت کرد و یک زن و یک پسر دیگه هم داشت) از خونه پدریش میزنه بیرون
پدرش دنبالش نمیاد چون زن دومش موافق نبود اردلان باهاشون زندگی کنه برای همین برادرش که عموی اردلان هست رو می‌فرسته دنبالش تا پیداش کنه.
اردلان پیش عموش میمونه و بزرگ میشه تا ۲۰ سالگی
و توی این مدت حتی پدرش سراغش رو نمیگیره و همین برای اردلان سنگین تموم میشه و از پدرش و خانواده‌ای که داشت متنفر میشه.
نوجوونیش دور از خانوادش بوده، افسردگی میگیره و چون محبتی از خونوادش ندیده عشق و مفهوم کلی خونواده رو درک نمی‌کنه
پدرش خان یکی از طایفه‌های قشقایی‌ بود یعنی ترکه
خیلی هم عالی خب حالا این به منزله شناسنامه شخصیتت هست ازاونجایی که هنوز اول رمانت هست و شخصیت های دیگه وارد نشدن نمی‌خوام اسپویل بشه فعلا روی اردلان کار می‌کنیم ازت میخوام بگی صمیمی ترین دوستش کیه و چه شخصیته یه چیزهای کلی و دلیل اینکه اردلان باهاش دوسته چیه مثلا چون همیش پشت اردلان بوده یا چون تمام چیزهایی که بقیه ممکنه از اردلان تحمل نکنن رو تحمل میکنه دلیل بیار
و از علایق و تنفرات اردلان بگو از اون‌جایی که داستان عاشقانه هم هست بگو نظرش تا قبل از آشنا شدن با شخصیت دختر درباره عشق چیه و یه چیز دیگه تا جایی که توی رمانت خوندم مشخصات ظاهری درباره اردلان ندادی و ببین بین پارت‌های اولیه رمانت بهتر و درست تر هست که توصیفات حداقل ظاهری رو بدی تا خواننده یه تصور کلی داشته باشه لازم نیست یک دفعه و قطاری بگی چشماش این رنگیه موهاش این رنگیه توس دیالوگ‌ها و مونولوگ های پارت‌های اول کم کم وارد کن مثلا یه جا بگو دستش رو توی موهای مثلا خرمایی‌اش میکشه یه جا مثلا دوستش به شوخی بهش میگه قربون چشم‌های خمار مشکی‌ات برم این‌جوری تیکه تیکه اطلاعات ظاهری رو وارد کن
 
خیلی هم عالی خب حالا این به منزله شناسنامه شخصیتت هست ازاونجایی که هنوز اول رمانت هست و شخصیت های دیگه وارد نشدن نمی‌خوام اسپویل بشه فعلا روی اردلان کار می‌کنیم ازت میخوام بگی صمیمی ترین دوستش کیه و چه شخصیته یه چیزهای کلی و دلیل اینکه اردلان باهاش دوسته چیه مثلا چون همیش پشت اردلان بوده یا چون تمام چیزهایی که بقیه ممکنه از اردلان تحمل نکنن رو تحمل میکنه دلیل بیار
و از علایق و تنفرات اردلان بگو از اون‌جایی که داستان عاشقانه هم هست بگو نظرش تا قبل از آشنا شدن با شخصیت دختر درباره عشق چیه و یه چیز دیگه تا جایی که توی رمانت خوندم مشخصات ظاهری درباره اردلان ندادی و ببین بین پارت‌های اولیه رمانت بهتر و درست تر هست که توصیفات حداقل ظاهری رو بدی تا خواننده یه تصور کلی داشته باشه لازم نیست یک دفعه و قطاری بگی چشماش این رنگیه موهاش این رنگیه توس دیالوگ‌ها و مونولوگ های پارت‌های اول کم کم وارد کن مثلا یه جا بگو دستش رو توی موهای مثلا خرمایی‌اش میکشه یه جا مثلا دوستش به شوخی بهش میگه قربون چشم‌های خمار مشکی‌ات برم این‌جوری تیکه تیکه اطلاعات ظاهری رو وارد کن
همین جوری تیکه تیکه اعلام کردم که قیافش چه شکلیه
دوست صمیمیش علیرضاعه کلا اردلان یه شخصیتی داره که به هیچ‌کس اعتماد نداره ولی از بین همه با علیرضا یکم صمیمی تره اونم بخاطر اینه علیرضا تو یه سری جاها خیلی کمک کرده بهش
و این که راجب عشق ... پارت اخرمو بخون متوجه میشی چون از قبل با طرف اشناعه و بنا به یک‌سری دلیل‌ها از هم جدا شدن
 
عقب
بالا پایین