دیدگـــانــــــــــ
مدیر ارشد ادبیات+مدیررسمی تالارنظارت
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر رسـمی تالار
کاربر VIP
ناظر ارشد آثار
ناظر همراه
تدوینگر
تیمسوشالمدیا
نویسنده نوقلـم
عبور از دروازهها
درام عاشقانه ترسناک طنز جنایی پلیسی تخیلی و...
- او آنجا بود
- تغییر
- سفر
- جدال
- توهم
- فرار
- ایستادگی
- پرواز
- سولمیت
- گذر از کودکی
- حالا وقتشه
(همینجوری چرتوپرت گفتم)
عکس یه دختر بچه با لباس و موهای پسرونه و صورت مظلوم اما چشمهای پر شررات و مرموز
که یه ماشین اسباب بازی شکسته در دست داره و بالای پلهها ایستاده و اطرافش پر از سایههای شعلهور از تاریکیه و به نوری که اخره مسیره نگاه میکنه
و پیش گفتار: عا...
سوالات سختیه
در نگاه اول اره و با پوزخند جلدو نگاه کنن و چند صفحه ورق بزنن
اما دوباره کتابو میذارن سرجاش
چون زیادی درک کتاب و خوندنش واسشون ناشناختهو سنگینه
.
- هاهاها... .
- توهم میبینی؟
- اونا چیان؟ اکسیژنای تو هوا؟ قاصدکای کوچیکتر؟
.
.
- قبل از تموم شدن همه چیز... بهم بگو... .
- سرفه.
- هااهاها... .
واقعا نمیفهمم یا سوالات چرته
فکر کنم فصلای اول
هیچکدوم
- هوم... مسخرس.
صفر از صفر
تقدیم به تموم قاصدکایی که فوت کردمشون تو هوا
و جلوی چشمای مشتاق ما، رفتن بالا و بالا، درحدی که دیگه نتونستیم ببینیمشون و رفتن پیش خدا
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به كجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
ماندهام سخت عجب، كز چه سبب ساخت مرا؟
یا چه بودهست مراد وی از این ساختنم؟
خرّم آن روز كه پرواز كنم تا برِ دوست
به امید سر كویش، پَر و بالی بزنم
كیست آن گوش، كه او میشنود آوازم؟
یا كدامین كه سخن مینهد اندر دهنم
من به خود نامدم اینجا، كه به خود باز روم
آنكه آورد مرا، باز برد تا وطنم
مرغ باغ ملكوتم، نیم از عالم خاك
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
یکی که منو نمیشناسه
و قراره فقط با خوندن کتاب بشناسه
آدمای عادیای که احساس کنم گمشدن
خودم
خودم
خودم
یه موجود عادی
هیچکدوم
هیچکدوم
خودم
روز برفی
بالاترین قیمتی که جهان به خودش دیده
شاید
کل کشورا ممنوعش کنن
چون
زیادی رک و صادقانه نوشته شده
دایی
بله
یه اتاق معمولی
پر از وسایلای زیاد و بهم ریخته
که سهتا صاحب داره
عااولیای Cool!
- واتتتت؟!
خیر
وقتی شخصیت اول بازی رو تموم میکنه و با پیروزی به پشت صحنه میره.
باتشکر