قتیل
__
کارکترها:
بازجو
مجرم
*** بازجو نیتت برایِ کشتنش چی بود؟ مجرماون ساکت بود. بازجو ساکت بود؟! مجرماون ساکت بود! انگار براش فرقی نمیکرد. فرقی نمیکرد؟ شاید فرق میکرد. از تویِ چهرهش نمیشد فهمید.
[دست پاچه ادامه میده]
رویِ پیشونیش نوشته نشده بود که “من نمیخوام بمیرم” همونجوری که نوشته نشده بود “من میخوام بمیرم” پیشونیش خالی بود. بازجو رویِ پیشونیش؟ مجرم آره، میدونی؟ روش نوشته نشده بود، من نمیتونستم بفهمم چی میخواد؛ نه میخواد بمیره، نه زنده بمونه! اولش دچارِ تردید شدم.
[سکوت میکنه] بازجو اون داشت تقلا میکرد که زنده بمونه، چرا با وجود تقلا کردنش به کارت ادامه دادی؟ مجرم[با آرامشِ کامل جواب میده]اوه نه! اون تقلا نمیکرد، انگار فعلِ تقلا کردن براش تا الان معنی نشده بود. من صداشو میشنیدم، میگفت یا زودتر منو بکش، یا بذار زنده بمونم. اون منو سرِ دوراهی قرار داده بود. میخواست بمیره یا زنده بمونه؟ چیکار باید میکردم؟ بهترین کار براش چی بود؟ بازجو فکر میکنی داشتی بهش لطف میکردی؟ مجرم [لبخند میزنه]اوه البته! من بهترین لطف رو در حقش کردم. بازجو از قبل با مقتول خصومت داشتی؟ مجرماون اولین باری بود که میدیدمش. بازجو چرا کشتیش؟ مجرم[آرامش خودشو حفظ می کنه]اون ساکت بود. بازجو یک بارِ دیگه میپرسم و جدی جوابمو بده، چرا کشتیش؟ مجرم [کلافه]بهتون گفتم، اون ساکت بود. معلوم نبود چی میخواد، پیشونیش خالی بود.
آدما رویِ پیشونیشون نوشته میخوان بمیرن، یا نه؛ ولی اون نداشت. که البته تصمیم رو سختتر کرد. بازجو [کراواتش رو باز میکنه، نفسش رو میده داخل، به صندلیش تکیه میده و نفسش رو با شدت بیرون میده]میشه اراجیفت رو تموم کنی و یه جوابِ درست بهم بدی؟
[از جاش بلند میشه و کنارِ مجرم میایسته]چند نفرِ دیگه رو همینجوری کشتی؟ مجرم [همونجوری به رو به روش خیره میمونه]اون تنها کسی بود که کشتم. بازجو [برمیگرده و رویِ صندلیش میشینه]تو به سرِ کسی که اولین بار بود دیدیش، ۱۰ با شلیک کردی و هیچ دلیلی براش ارائه نمیدی! این به پرونده کمکی نمیکنه. مجرم [کلافه گردنش رو تکون میده]اون ساکت بود، بهش شلیک کردم چون ساکت بود. بازجو اراجیفتو برایِ هم سلولیهات نگه دار.
[ در اتاق رو میزنه]
اونو به سلولش منتقل کنید.
[روز به اتمام میرسه]
[روزِ بعد] بازجو [بالایِ سرِ مجرم ایستاده، دستش رو رویِ میز گذاشته و به مجرم نگاه میکنه]امیدوارم شبِ قبل به خودت اومده باشی و جوابِ درست بهمون بدی. چرا کشتیش؟ مجرم[چشماش رو، رویِ هم فشار میده]بازم بپرسی جوابم عوض نمیشه. بازجو بذار از اول بررسی کنیم، تو یکی رو دیدی و چون ساکت بود و [ادایِ مجرم رو در میاره] و رویِ پیشونیش چیزی نوشته نشده بود کشتیش! با عقلِ سلیم جور در نمیاد. مجرم [دستاش رو رویِ میز بهم گره میده، نفسِ عمیق میکشه]نمیدونم دنبالِ نقص کجایِ کاری، ولی همهش همینه! بازجو [چشماش رو ماساژ میده]آخه با عقل جور در نمیاد، تو یه آدم رو کشتی و الان دلیلِ منطقی ارائه نمیدی. مجرم[فاقدِ احساس]من خودم رو کشتم و نمیدونم چرا باید براش بهت جواب پس بدم!