سلامدلم، هر شعری را که لبانت ناعادلانه سرود، صادقانه باور کرد:
بهجز صدای قدمهایت…
سلامداشتن تو، جزو محالات است
اما بیا و بمان و ....

تصویرسازیهاتون خیلی زنده و قابل دیدن هستن، مخصوصاً «برف با لباس عروس سفیدش». فقط یه نکتهی کوچیک: توی تمرین «حس کشف»، هدف اینه که یه رفتار انسانی غیرمنتظره بدیم؛ یعنی چیزی که خواننده رو کمی غافلگیر کنه و بگه: «آها، چه نگاه جالبی!»باد با دست لرزان خویش، لباسهای او را به تکان خوردن وا داشت!
شب، پرچم سیاهش را روی شهر گسترانده بود!
نور با لباس زرد رنگش، از پنجرهی باز خود را به داخل دعوت کرد!
برف با لباس عروس سفیدش، خرامانخرامان، از آسمان به زمین میآمد!
درودتمرین⁴:
تو بی صدا آمدی و بی صدا رفتی اما در من، هنوز...

سلام خسته نباشید.تمرین
احساس «غم» را نشان بده، اما بدون استفاده از این کلمات:
غمگین، ناراحت، دلگیر، اشک، گریه.
یک تصویر کوتاه بساز که رفتار، موقعیت یا شي، خودش احساس را منتقل کند.
یادت باشد: باید نشان بدهی، نه بگویی.
سلامسلام خسته نباشید.
پلکهایم را محکم روی هم فشردم. میتوانستم لرزش ل*بهایم را احساس کنم. لرزشی که مانند ویروسی مسری، کل بدنم را احاطه کرده بود. تمام ذهنم را "او" اشغال کرده بود. "اویی"، که دلیل تپشهای قلبم بود، همان او، خودش را از من گرفت!
وقتی نگاهت قفل نگاهم شد انگاه.........تمرین
یک جمله بسازید که خودش تمام نشود. هیچ سطر دوم، هیچ توضیحی، هیچ ادامهای نداشته باشد. تمرین باید در ناتمام بودن کامل معنا بدهد.
مثال:
«وقتی اسمم را گفتی...»
یا
«از آن روز که رفتی...»
(ادامه را ننویس؛ زیبایی در همین نگفتن است.)
حال یک جمله بنویس که عمداً ناتمام باشد، اما حس و معنایش در ذهن خواننده کامل شود.
برف از پشت شیشه به کودک های دوساله لبخند میزد باران در کوچه همراه گربه های اواره میچرخید اتش که با یاد دوبارش شعله ور میشد کسی از نور ماه خبری ندارد باد امروز سراغ کسی نیامد شب دکمه های ستارهایش را با فاصله چید.تمرین حس کشف
یک پدیدهی طبیعی انتخاب کنید.
باران، باد، شب، نور، برف، آتش، مه و...
به آن یک رفتار انسانی بده و در یک جمله توصیفش کن.
نمونههای تمرین:
«شب، پتو را روی شانههای شهر کشید.»
«باران، توی حیاط قدمزد و زیر ل*ب چیزی زمزمه کرد.»
«مه، صبح زود روی کوچه خم شد و بچهگربهها را ب*غل کرد.»