آموزش تمرین | • اتاق شاعران؛ از احساس تا تصویر •

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع (SINA)
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تمرین⁴:
تو بی صدا آمدی و بی صدا رفتی اما در من، هنوز...
 
دلم، هر شعری را که لبانت ناعادلانه سرود، صادقانه باور کرد:

به‌جز صدای قدم‌هایت…
سلام
تمرینت خیلی خوبه، آفرین 🌿
از «نگفتن» درست استفاده کردی؛ مخصوصاً اون «…» آخر که حس ناتمامی و مکث رو منتقل می‌کنه.
فقط اگر بخوای تمرین دقیق‌تر مطابق اصل «جمله‌ی ناتمام» باشه، می‌تونی سطر آخر رو کمی بازتر و نیمه‌کاره‌تر رها کنی.
ولی همین نسخه‌ات هم شاعرانه و قابل قبوله.


داشتن تو، جزو محالات است
اما بیا و بمان و ....
سلام
جمله‌تون فضای احساسی خیلی خوبی داره و «…» رو درست در جای مکث گذاشتین.
فقط برای اینکه تمرین کاملاً مطابق هدف عنصر سکوت باشه، بهتره جمله دقیقاً در نقطه‌ای قطع بشه که خواننده خودش ادامه‌ش رو حدس بزنه.
نسخه‌ی شما شاعرانه‌ست و قابل قبول، اما اگه بخواین تمرین رو دقیق‌تر انجام بدین، می‌تونین جمله رو این‌طور نیمه‌کاره رها کنین:
«داشتن تو محال است…»
یا
«آمدی تا بمانی…»
همین‌ها فضای خالی بیشتری برای تخیل میذارن.
موفق باشید -118-"{}
 
باد با دست لرزان خویش، لباس‌های او را به تکان خوردن وا داشت!
شب، پرچم سیاهش را روی شهر گسترانده بود!
نور با لباس زرد رنگش، از پنجره‌ی باز خود را به داخل دعوت کرد!
برف با لباس عروس سفیدش، خرامان‌خرامان، از آسمان به زمین می‌آمد!
تصویرسازی‌هاتون خیلی زنده و قابل دیدن هستن، مخصوصاً «برف با لباس عروس سفیدش». فقط یه نکته‌ی کوچیک: توی تمرین «حس کشف»، هدف اینه که یه رفتار انسانی غیرمنتظره بدیم؛ یعنی چیزی که خواننده رو کمی غافلگیر کنه و بگه: «آها، چه نگاه جالبی!»
جمله‌های تو شاعرانه و تصویری هستن، ولی بیشتر «تشبیه مستقیم» هستند. اگه بخواین قدم بعد رو بردارین، می‌تونین رفتارها رو انسانی‌تر و کمی غیرمنتظره‌تر کنین. مثلاً:
«باد، لباس‌های او را بیدار می‌کرد؛ انگار داشت با کسی شوخی می‌کرد.»
یا
«نور، مثل مهمانی که بی‌اجازه وارد می‌شود، از پنجره سرک کشید.»
در کل کارتون خیلی خوبه؛ فقط یه ذره جسورتر در رفتار دادن به پدیده‌ها عمل کنین.
 
تمرین⁴:
تو بی صدا آمدی و بی صدا رفتی اما در من، هنوز...
درود
جمله‌تون دقیقاً روح تمرین ۴ رو دارد؛ ناتمام، پر از مکث و پر از «نگفتنیِ» شاعرانه. سه نقطه‌ی آخر بهترین کار رو کرده: خواننده خودش ادامه‌ش رو می‌سازه. فقط کافیه مراقب باشین جمله بیش از حد توضیح‌دار نشه؛ همین میزان سکوت در پایان عالیه
موفق باشید -118-"{}
 
تمرین
احساس «غم» را نشان بده، اما بدون استفاده از این کلمات:
غمگین، ناراحت، دلگیر، اشک، گریه.
یک تصویر کوتاه بساز که رفتار، موقعیت یا شي، خودش احساس را منتقل کند.
یادت باشد: باید نشان بدهی، نه بگویی.​
سلام خسته نباشید.

پلک‌هایم را محکم روی هم فشردم. می‌توانستم لرزش ل*ب‌هایم را احساس کنم. لرزشی که مانند ویروسی مسری، کل بدنم را احاطه کرده بود‌. تمام ذهنم را "او" اشغال کرده بود. "اویی"، که دلیل تپش‌های قلبم بود، همان او، خودش را از من گرفت!
 
سلام خسته نباشید.

پلک‌هایم را محکم روی هم فشردم. می‌توانستم لرزش ل*ب‌هایم را احساس کنم. لرزشی که مانند ویروسی مسری، کل بدنم را احاطه کرده بود‌. تمام ذهنم را "او" اشغال کرده بود. "اویی"، که دلیل تپش‌های قلبم بود، همان او، خودش را از من گرفت!
سلام
خیلی خوب حس رو منتقل کردین و زبان‌تون روان هست، ولی تو تمرین ۵ یه نکته‌ی مهم داریم: نباید خود احساس رو توضیح بدیم. جمله‌هایی مثل «تمام ذهنم را او اشغال کرده بود» یا «دلیل تپش‌های قلبم بود» هنوز توضیح هستن، نه نشان دادن. بخش اول متن لرزش ل*ب‌ها و فشردن پلک‌ها خیلی خوب و تصویری‌ هستن؛ باید ادامه‌اش هم همین‌طور با تصویر پیش می‌رفت، بدون اینکه خودتون احساس رو توضیح بدین. فقط کافیه روی همون رفتارهای کوچک تمرکز کنین تا غم، بدون اینکه اسمش گفته بشه، کاملا حس بشه.
 
حوالیِ پاییز بود،

اما چنان سرمایی

در جانم ریشه دوانده بود

که انگار

بهمن

بر سرِ زندگی‌ام فرود آمده.

فقط موهای سفیدم،

به پای من مانده بود.

در میان سرمایی استخوان‌سوز،

نه قاصدکی بی‌تاب

و نه خورشیدی تابناک؛

فقط سینه‌ای زخمی،

به وسعتِ تنهاییِ آسمان،

با چشمانی بی‌فروغ و دستانی

سرد و مه‌آلود.
 
تمرین ۱

باران آمد

باران آمد،
دلِ خاک خندید،
کوچه با بویِ زندگی پیچید.
قطره‌ها نرم و بی‌صدا
قصه‌ی عشق را رویِ پنجره نوشتند،
و دلم
دوباره یادش افتاد —
چقدر جهان با «باران» زیباست…
 
تمرین
یک جمله بسازید که خودش تمام نشود. هیچ سطر دوم، هیچ توضیحی، هیچ ادامه‌ای نداشته باشد. تمرین باید در ناتمام بودن کامل معنا بدهد.
مثال:
«وقتی اسمم را گفتی...»
یا
«از آن روز که رفتی...»
(ادامه را ننویس؛ زیبایی در همین نگفتن است.)
حال یک جمله بنویس که عمداً ناتمام باشد، اما حس و معنایش در ذهن خواننده کامل شود.​
وقتی نگاهت قفل نگاهم شد انگاه.........
 
تمرین حس کشف
یک پدیده‌ی طبیعی انتخاب کنید.
باران، باد، شب، نور، برف، آتش، مه و...
به آن یک رفتار انسانی بده و در یک جمله توصیفش کن.
نمونه‌های تمرین:
«شب، پتو را روی شانه‌های شهر کشید.»
«باران، توی حیاط قدم‌زد و زیر ل*ب چیزی زمزمه کرد.»
«مه، صبح زود روی کوچه خم شد و بچه‌گربه‌ها را ب*غل کرد.»
برف از پشت شیشه به کودک های دوساله لبخند میزد باران در کوچه همراه گربه های اواره میچرخید اتش که با یاد دوبارش شعله ور میشد کسی از نور ماه خبری ندارد باد امروز سراغ کسی نیامد شب دکمه های ستارهایش را با فاصله چید.
 
عقب
بالا پایین