صبحِجمعه بود. برعکس همه ی روزهای هفته که ساعتی بیشتر خوابیدن را آرزو میکرد، امروز که تعطیل بود، بیخوابی به سرش زده بود.
چند وقتی بود که از زندگی کسلکنندهاش خسته شده بود. هر روز که بلند میشد، قهوهای مینوشید. لباسِ رسمیاش را تن میکرد و به سرکار میرفت. بعداز ظهر دوباره به خانه برمیگشت. کمی پیادهروی میکرد، روزنامهای میخواند. شام میخورد و میخوابید...
همانطور که کلافه بود تصمیم گرفت کمی وبگردی کند. الف کاف نون را باز کرد و مشغول چرخیدن در آن شدن که ناگهان پیامِ عجیبی دریافت کرد:
- پروفِنو مبارک. انگار توی هر عکس یک آدمِ جدید ظاهر میشه.