برای عده زیادی از مردم شب شیرین ترین قسمت روز است. پس شاید این که گفت تو نباید این قدر به پشت سرت نگاه کنی، درست گفت؛ باید طرز نگاه مثبت تری اتخاذ کنم و سعی کنم بازمانده روز را دریابم. چه حاصلی دارد که مدام به پشت سرمان نگاه کنیم و خودمان را سرزنش کنیم که چرا زندگی مان آن طور که می خواسته ایم از آب در نیامده؟...!
... میس کنتن لحظهای ساکت شد. بعد ادامه داد: «این معنیاش این نیست که بعضی اوقات بعضی اوقات خیلی سخت با خودم نمیگویم که: چه اشتباه وحشتناکی با زندگی خودم کردم. آن وقت آدم به زندگی دیگری فکر میکند، زندگی بهتری که میتوانسته داشته باشد. مثلا من به آن زندگی فکر میکنم که ممکن بود با شما داشته باشم، آقای استیونز. گمان میکنم در همین لحظهها است که سر هیچ و پوچ عصبانی میشوم و از خانهام میروم. ولی هر وقت که این کار را میکنم، چیزی نمیگذرد که متوجه میشوم جای من توی خانه و کنار شوهر است. بالأخره ساعت را که نمیشود به عقب برگرداند. آدم نمیتواند تا ابد در این فکر باشد که چگونه ممکن بود بشود. انسان باید بفهمد که نصیب و قسمتش مثل دیگران بوده، شاید هم بهتر از دیگران؛ آن وقت باید شکرگزار باشد...!
... تصمیمات مهم این دنیا در واقع در مجالس مقننه یا در ظرف چند روز اجلاس فلان کنفرانس بین المللی، آن هم در معرض دید عموم مردم و مطبوعات، اتخاذ نمی شود؛ بلکه تبادل نظر و اتخاذ تصمیم واقعی در محیط آرام و خلوت بزرگ ترین خانه های این مملکت صورت می گیرد. چیزی که در ملأ عام و تشریفات و ترتیبات رخ می دهد، غالبا نتیجه یا تصویب و تحکیم امری است که در هفته ها یا ماه های پیش در چهار دیواری آن خانه های بزرگ گذشته است. پس به نظر ما دنیا چرخی بود که این خانه های بزرگ در محور آن قرار داشتند و تصمیمات مهم از این محور صادر می شد و دیگران، چه فقیر و چه غنی، همه حول این محور می چرخیدند. از میان ما، کسانی که آمال حرفه ای در سر داشتند سعی می کردند که هر چه بیشتر به این محور نزدیک شوند...!
کازوئو ایشی گورو، نویسنده این اثر درباره رمان بازمانده روز میگوید: «استیونز همه ما هستیم، همه ما به دور از مرکز تصمیمگیری و قدرت قرار داریم اما خود را راضی میکنیم به انجام وظیفهای که به ما محول کردهاند و خود را ارضا میکنیم. ممکن است در توزیع قدرت سهیم نباشیم اما از این که این پایین به وظایفمان عمل کنیم راضی هستیم».
بازمانده روز | کازوئو ایشی گورو