نمـــی دانم چــــرا ؟!

این روزهــــا

در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد

تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "

چشمـــــانم

خیس مــــی شـــــود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امشبــــ بـه مهمـــاني تـــــ ــو مـــي آيـــم

دلمــــ ــ ـ گــرفتـــه ؛

غمــــــــ هايـــم را بـغـــــل کنــــ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دِل ــمــن ، خَستــه تــَر از عَقــــلِ تــو بــود !

زیـــن سَبـبــ بــود كـِـه تــو رفتــی و مَــن . . .

مــانــده امـ بـَـر سَــر راه تـــو ، هنَــوز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشد ،
پس به امید فرداها "محبتهایمان" را ذخیره نکنیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم
او به ظاهر گشت عاشق ما به معنی سوختیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به قلبم نشستی نگفتم چرا

دلم را شکستی نگفتم چرا

یکی خواب شبهای من را ربود

چو دیدم تو هستی نگفتم چرا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی تو نمی خواهم
نفس را ...
زندگـــــی را...
مهر تو در عمق وجودم
خانه کرده است
با من باش ،
دلتنگم برایت
بی تو هوای خاطرم
همواره سرد است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قاصدک شعر مرا از برکن
برو آن گوشه باغ
پیش آن نرگس مس*ت
وبخوان در گوشش
و بگو باور کن
یک نفر یاد تورا دمی از دل نبرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی دانم که دانستى دلیل گریه هایم را
نمی دانم که حس کردى حضورت درسکوتم را

و می دانم که میدانى ز عاشق بودنت مستم
وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین