چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعهی ناچیز من آشفتهی او باد
آنکس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پریخوست پریروست پریشان

با حوصله*ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قدر نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی
قلبمی اما سزاوار ِتپیدن نیستی !

مادر ِ این بوسه های چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی

من غبارآلود ِ هجرانم تو اما مدتی ست
عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد ِمن اندازه ی یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل
از گزندِ بادهای ** ایمن نیستی

چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی
هرچه گوید عاشقم، می گویی: " اصلا نیستی "

دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است
حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران سخت است

کشتی ِ کوچک من هر چه که محکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

کوچه ی مهر سر نبش ، کماکان باران...
دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو مثل «لوركا»يي! قرار ساعت پنجي!
جيغي! شبيه لاك قرمز، كفش نارنجي

از دلخوشي هايت دويدن زير باران است
يا قهوه خوردن توي كافه گوشه ي دنجي

هرچند ولي مثل خودت هستي
در هيچ اسم و هيچ تصويري نمي گنجي

سختي شبيه يك كتاب فلسفه بر ميز
راحت شبيه گريه هاي «اكبرِ گنجي»

در جمع روشنفكرها با خنده مي گويي
كه قهرمانت هست و بوده «باب اسفنجي»!!

اسب سفيدت را نمي دانم ولي داري
يك دستبند سبز مثل آخرين منجي

من شاعرم، گيجم، غم انگيزم، بداخلاقم...
اما تو خوب مطلقي! از من نمي رنجي
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد
بعد از این دیدن او فرض محالت باشد

از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی !؟
گریه ات باعث تکرار سوالت باشد

چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری
عکسهایش همه عمر وبالت باشد

روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد
باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد

توی تنهایی خود فکر مسکن باشی
قرص اعصاب فقط شامل حالت باشد

“ای که از کوچه معشوقه ما می گذری”
قسمت ما نشد این عشق، حلالت باشد…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا سیب گونه ات بنوازد نگاه را
آدم چگونه سر نسپارد گناه را؟

حالم شبیه شانۀ بیچاره ایست که
در لابلای موی تو گم کرده راه را

هر چند گفته اند که بوسیدنت خطاست
توجیه می کند ل*ب تو اشتباه را

چشم تو بس که جاذبه دارد٬ عجیب نیست
عمری خدا به دور تو گردانده ماه را

حالم بد است٬ مثل گدایی که سالهاست
چشمش گرفته دختر یک پادشاه را

من در نماز غرق که باشم به غیر تو؟!
اسمت می آید "اشهد ان لا اله" را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نگفتمت مَرو آن جا که آشنات منـم
در این سراب فنا چشمـه حیات منم



وگر به خشم رَوی صد هزار سال ز ِ مـن
به عاقبت به من آیی که منتهات منم



نگفتمت که به نقش ِ جهان مشو راضی ؟
که نقش بند سراپرده رضات منم



نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهــی
مرو به خشک که دریــای باصفات منم..



نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو ؟
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم



نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم



نگفتمت که صفت*های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو با شرم قشنگ عمق چشمانت . . .
مرا وقتی تماشا می کنی عشق است

سکوتی خفته در حجم نفس هایت . . .
محبت را که حاشا می کنی عشق است

چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم . . .
همین امروز و فردا می کنی عشق است

تو کز پشت حصار پنجره هر روز . . .
فضای شیشه را ها می کنی عشق است

میان کوچه می پاشی نجابت را . . .
دلم را اینچنین تا می کنی عشق است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست
رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من ، یاد تو سمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی
ببین عشق دیوانه*ی من، چه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با بال پروانه من چه کردی؟

ننوشیده از جان چشم تو مستم
خمار است می*خانه ی من چه کردی

مگر لایق تکیه کردن نبودم
تو با حسرت شانه من چه کردی

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کردی با خانه من چه کردی

جهان من از گریه* است، خیس باران
تو با سقف کاشانه من چه کردی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین