نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازین
از نسیم صبح بوی یار می باید کشید...
از نسیم صبح بوی یار می باید کشید...
در آسمان نه عجب گر بگفته حافظپشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد
پشیمان تر کسی که عشق خود را برملا کرده
از صوفیها صفا ندیدم هرگزتا توانی رفع غم از چهره غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمودچشم و ابروی خشن از بس که میآید به تو
گاهی آدم عاشق نامهربانی میشود...
گرچه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل مااز پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت
جان را خیال روی تو از دل به در نرفت