به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

لای برگ گل سرخ
درمیان کوچه سبز خیال...
شادیت حس قشنگیست که من می طلبم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نگران خیس شدن پاهایش بود ...
زمانی که دیگر
آب از سر"من" گذشته بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
"خدایا"
"قسمتت"
را کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشود
میگویند
" قسمتت" نیست؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
"زخم ها"
خوب می شوند
اما
"خوب شدن"
با
"مثل روز اول شدن"
خیلی فرق داره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حال " من " دیدن دارد...
وقتی کسی حال " تو " را میپرسد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بـغـض يـعـنـى
آنـقـدر دلـتـنـگ شـوى
كـه حـتـى اشـكـهـايـت از چـشـمـهـايـت هـجـرت كـنـد
و گـره اى كـور شـود در گـلـويـت...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی حس شده ام از درد
از بغــض
فقط گاهـی خـط ِ اشکی …
میسـوزانـد صـورتـم را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدمای دلتنگ...
وقتایی که خیلی بهشون خوش میگذره و میخندن
یهو سرشون رو برمیگردونن اونوری
یکم ثابت میشن
یواش یواش چشماشون پر اشک میشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حتی بهشت هم
بی تو جهنمی است برای دل عاشقم
اما جهنم در کنار تو برایم از بهشت نیز خوشتر است
تو که باشی همه ي رنگها زیباست
خزان بهار میشود و دوزخ ، بهشت برین
و آسمان دلم آبی آفتابی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا