شعر اشعار نیم بیتی

خودنمایی کی کند آن کس که واصل شد به دوست
 
بیمار عشق را ،به مسیحا چه احتیاج !
 
ای دل، این خون خوردن پنهان مرا دیوانه کرد
 
ما به دامان تو نازیم که پاکست چو گل
 
رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی!
 
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست
 
یارب به عفو توست امید نجات ما
 
همنشینم که شدی، صاحب ذوقم کردی
 
تا تو هستی ،به دلم کوچه ی بن بستی نیست
 
عقب
بالا پایین