شعر اشعار نیم بیتی

من در غَمِ تو، تو فارغ از من تا کِی؟
 
من گرچه سزاوارم، دشنامِ تو از دل نیست
 
‌مرا به گردشِ صد قصه می‌برد چشمت
 
ای دل اگرت طاقت غم نیست برو
 
بند پایی که به دست تو بود تاج سرست
 
عقب
بالا پایین