همگانی [ حرف آخـر ]

‏سالها غوطه ور بودن در دریای خروشان زندگی،
سیلی خوردن از امواج حوادث و نرسیدن به ساحلی امن، افکار او را درهم ریخته بود.
از تمام آدم های اطرافش می پرسید: آیا ممکن است دریا ساحل نداشته باشد... ؟

31 خرداد 1401
00:55
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- ‏برایم سوال شده‌است که چرا همواره من باید درک کنم؟
فداکاری، صبر، تحمل چرا همیشه وظیفه‌ی من می‌شود؟
خسته شده‌ام، هر کسی انتظار درک شدن از جانب من دارد، برای همیشه برود. دیگر نه صبری باقی مانده نه حوصله‌ای!:)

3 تیر 1401
01:40
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- تو نمیتونی همینجوری ول کنی بری
و همه رو نگران کنی.
+ یه وقتایی آدم باید فقط مسئولیت خوشحالی
خودشو قبول کنه، حتی اگه خودخواه به نظر بیاد.

- سوم تیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روز به روز تراشیده شدم ، خودم را که در آینه نگاه می‌کردم گونه‌هایم سرخ و به رنگ گوشتِ جلو دکانِ قصابی شده بود ،
تنم پر حرارت و چشم‌هایم حالت خُمار و غم‌انگیزی به خود گرفته بود !
ازین حالت جدید خودم کیف می‌کردم و در چشم‌هایم غبارِ مرگ را دیده بودم .
دیده بودم که باید بروم !

6 تیر 1400
00:08
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
الان وقت رفتنمه، درسته دوباره برگشتم
ولی من قدرتی ندارم.
من به بقیه قول دادم خوب بمونم، شجاع باشم
اگه الان کنارشون باشم اینطوری نیستم، به خودم دروغ گفتم
به اونا دروغ گفتم؛ پس باید برم و انقدر تلاش کنم تا اگر اومدم
ذهن آروم، زندگی شاد، لبخند همیشگی و همه اینا رو داشته باشم.

{تیر ماه}
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می‌روم تا قدرتی شود برای بازگشتنم
آن هم به زودی زود:)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی به آدمِ تنهایی برمیخوری، مهم نیست که چه
توجیهی برای تنها بودنش میاره. دلیل تنها بودنش
این نیست که از انزوا لذّت می‌بره. بلکه اینه که در
گذشته بارها تلاش کرده با جمع معاشرت داشته
باشه، امّا آدم‌ها همیشه ناامیدش کردن.

- جودی پیکو

دوازدهم تیرِ کذایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدمیزاد باید فکر کنه. ولی زیادی فکر کردن نابودکننده‌ست. زیادی فکر کردن حتما منتهی میشه به افسردگی. به غصه، به گریه، به تنهایی. زیادی فکر کردن میرسه به نشستن و کاری نکردن. میشه فقط فکر کردن به غصه‌ها و حرف زدن از غصه‌ها. میشه بزرگ دیدن غصه‌ها.

۱۲مهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بدترین حال ممکن وسط بودنه؛ ‏یه جایی که نه خوبی و نه بد، یه چیزی هستی بین این دو که نمیتونی تعریفش کنی، نمیتونی توضیحش بدی، نمیتونی بفهمونی که چی داره به سرت میاد.نه سقوط میکنی و نه صعود.
‏مثل مورچه‌ای که افتاده توی ظرف عسل!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلم میخواهد در دنیایی از کتاب، قهوه، موزیک و روزهای بارانی مدتی گم شوم.

میشه ۱۵ مهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 293290
پرسه دارد می زند ؛
هر شب ،
خیالت در سرم
"درد" دارد ؛
در خیالم ، هم ، هَمَش ..
"دلواپسم"...
: )
🤍
۱۹ مهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«تعداد کمی از آدم‌ها دقیقاً همانی هستند که در ظاهر به نظر می‌رسند.»

۲۴ مهر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه دیالوگ تو سریال فرندز هست که ریچل به راس میگه؛ متاسفم نمی‌تونم ببخشمت؛ آخه تو تنها کسی بودی که باور داشتم هیچوقت به من آسیب نمی‌زنه...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
استرس دارم، اما چیزی نیست مگه نه؟ از شرایط بدتر از این هم رد شدم...

۲۲ مهر۱۴۰۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای تمام آدم‌هایی که از دور قوی و بی‌نیاز به‌نظر میرسند، جایِ امنی باش .

7 آبان 1402
 
آخرین ویرایش:
نیاز شدیدی به تایم خالی و بیکاری‌های همیشگیم دارم؛
۷ آبان ۰۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزی آخرین نفری که تورا می‌شناسد، می‌میرد و تو برای همیشه فراموش میشوی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
همیشه فکر می‌کردم
برای مُردن ،باید پیر شد...
 
آخرین ویرایش:
اتاقمو مرتب کردم
حالا تنها چیزی که اینجا بهم ریختس
منم .... !
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین