شعر شعری که دوست داری

شاید زمان ما را عوض کرده است، این مرد اما همچنان مرد است
این مرد نام دیگرش درد است، چیزی که در او بود و در ما نه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زود شد، نه دیر شد از دلم پریدنت
آینه شکسته شد از غم ندیدنت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باور نکنید بعد از این باور را
بر باد دهید باقی دفتر را
در عقدۀ‌ دستمال بعد از گریه
آتش بزنید شهر بی قیصر را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امشب دگر چشمان سرخش تر نخواهد شد
هم‌صحبت تنهایی‌اش دفتر نخواهد شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بر پشت جلد چشم خود امضا زد و خوابید
پرواز یک شاعر از این بهتر نخواهد شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که رفت خاطره را پشت سر گذاشت
چشم هزار پنجره را خشک و تر گذاشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا که رفته‎ای / پرنده‎ای آمده است / در حوالی همین باغ روبه رو / هیچ نمی‎خواند / فقط می گوید / کو کو؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خود سهل خواهد شد هرآنچه باورش سخت است
ای این همه ناباوری با تو چه باید کرد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ناگهان‌ برداشت‌ از شب‌هاي‌ تهران‌، ماه‌ را
آسمان‌ِ تيره‌ با چشمان‌ِ گريان‌، ماه‌ را

ناگهان‌ آيينه‌هاي‌ شب‌، تَرَك‌ برداشتند
ناگهان‌ دزديده‌اند از شب‌نشينان‌، ماه‌ را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خنده‌ات را دوره کردم خوابِ گلدان یادم آمد
تا سلامی مهربان گفتی گلستان یادم آمد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین