L
Lidiya
مهمان
24 ام اسفندِ 99
ساعت دوازده و بیست و شش دقیقه ی بامداد
آسمانِ دنیام مهتابیه...
از اون شب های دلگیر نه!
از اون شب هایِ زیبای پر آرامش که ستاره ها توی آسمون میدرخشن.
خب اینم یه پستِ از یه تاپیک...
یه تاپیک همگانی، شاید کسی نیاد و این روزانه نویس هارو نخونه، شاید اصلا الان بی ارزش باشه، اما ...
یه روز تمام اینها میشه خاطره، یه روز برمیگردم به صفحاتِ قبل این تاپیک، یادم میفته لحظه هام چجوری گذشتن، تلخ یا شیرینش هم مهم نیست میدونی بالاخره زندگی با هردوش قشنگه.
شایدم یه روزی موهامون رنگ دندون هامون شد و کم کم داشتیم اسم خودمونو از یاد می بردیم.
آره دیگه، روانشناس ها میگن عامل فراموشی
"زمان هست"زمان هم که به سرعت میگذره...
میخوام یادم نره، می خوام تک تک لحظه هام ثبت بشه و به یادشون بیارم.
کی میدونه؟
شاید من صبح از خواب بیدار نشم!
اون وقته که نوشته هام و خاطراتم منو برای عزیزان و دوستانم تداعی میکنه، باعث میشه فراموشم نکنن، یا حداقل یکمی دیرتر فراموش کنن. شاید این نوسته ها و این خاطره ها باعث بشن یکمی بیشتر توی ذهن کسایی که دوسشون دارم دووم بیارم، بالاخره همه ی ما از این دنیا میریم.
چقدر خوب میشه که جز خاطراتِ خوب چیزی به جا نذاری و هر بار، هر شخص با به یاد اوردنت یه لبخند روی ل*ب هاش میشینه.
لذت بخشه مگه نه؟
دلم میخواد به تمامِ ادم ها لبخند هدیه کنم، حتی اگه یه روز به خواب ابدی باشم.
=)
ساعت دوازده و بیست و شش دقیقه ی بامداد
آسمانِ دنیام مهتابیه...
از اون شب های دلگیر نه!
از اون شب هایِ زیبای پر آرامش که ستاره ها توی آسمون میدرخشن.
خب اینم یه پستِ از یه تاپیک...
یه تاپیک همگانی، شاید کسی نیاد و این روزانه نویس هارو نخونه، شاید اصلا الان بی ارزش باشه، اما ...
یه روز تمام اینها میشه خاطره، یه روز برمیگردم به صفحاتِ قبل این تاپیک، یادم میفته لحظه هام چجوری گذشتن، تلخ یا شیرینش هم مهم نیست میدونی بالاخره زندگی با هردوش قشنگه.
شایدم یه روزی موهامون رنگ دندون هامون شد و کم کم داشتیم اسم خودمونو از یاد می بردیم.
آره دیگه، روانشناس ها میگن عامل فراموشی
"زمان هست"زمان هم که به سرعت میگذره...
میخوام یادم نره، می خوام تک تک لحظه هام ثبت بشه و به یادشون بیارم.
کی میدونه؟
شاید من صبح از خواب بیدار نشم!
اون وقته که نوشته هام و خاطراتم منو برای عزیزان و دوستانم تداعی میکنه، باعث میشه فراموشم نکنن، یا حداقل یکمی دیرتر فراموش کنن. شاید این نوسته ها و این خاطره ها باعث بشن یکمی بیشتر توی ذهن کسایی که دوسشون دارم دووم بیارم، بالاخره همه ی ما از این دنیا میریم.
چقدر خوب میشه که جز خاطراتِ خوب چیزی به جا نذاری و هر بار، هر شخص با به یاد اوردنت یه لبخند روی ل*ب هاش میشینه.
لذت بخشه مگه نه؟
دلم میخواد به تمامِ ادم ها لبخند هدیه کنم، حتی اگه یه روز به خواب ابدی باشم.
=)
آخرین ویرایش: