بسم تعالی
634830_2547c930-25Negar-1761817592661.jpg

عنوان: گریه‌ی ماهی‌ها
ژانر: تراژدی
نویسنده: دیوا لیان
سطح: شاخص
مقدمه:

در تکاپوی ماهی‌های تنگ بلوری، صدای بال زدنِ خاموشِ آب، در خوابِ کوتاهِ حباب‌ها می‌پیچد.
ماهی‌های دریاهای بی‌کران،
آزاد در امواجِ آفتاب،
از دور نگاه می‌کنند به سکوتِ زندانیانِ شیشه.
کدام آب، رخصتِ نگریستن به گریه‌ ماهی‌ها را می‌دهد؟ کدام دریا،
اشک را در خود نگه می‌دارد
بی‌آن‌که آن را ببلعد؟
 
آخرین ویرایش:
‌‌
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
در اعماق حوادث و کلمات و ابعاد دقایق،
در معلقی میان بال‌های پراکنده‌ی پرستوهای آسمان،
در میان آب‌های سرد ماهی‌های سیاه
پلک‌های سردم در چشمه‌های سیاه پایداری سرنوشت، در بازتاب اضطراب و آشوب، بر ترحم‌های جماعت خواب‌رونده
بی حساب « در شامگاه کف آب در کوزه های تدفین ته نشین می شود. »
 
آب در تنگ بلورین نفس می‌کشد، و ماهی‌ها با چشمانی مملو از خلأ، میان شعله‌های نور شکست‌خورده شنا می‌کنند. هر پلک‌شان لبریز از ریزش سایه‌هاست، سایه‌هایی که حتی خورشید جرئت لمسشان را ندارد. سکوت، مثل یک پوست خیس و سنگین، همه چیز را در خود فرو می‌برد و صداها را به گردوغبار خاطره بدل می‌کند.
 
پرستوها با بال‌های شکسته در آسمان سرگردان‌اند، بال‌هایی که نمی‌توانند خاطره‌های سقوط‌کرده را نگه دارند. هر بالشان موجی از اضطراب بر سطح آب می‌پراکند، و انعکاسش روی ماهی‌ها تصویری از کابوس‌های بی‌صدا را حک می‌کند. هیچ موجود زنده‌ای نمی‌فهمد که در اعماق، نفس‌ها سنگین‌تر از مرگ‌اند.
 
ماهی‌های سیاه، با پوست سرد و چشمانی که رنگ جهان را فراموش کرده‌اند، در گودال یخ‌زده شناورند. اعماق، نه خانه است و نه قبر، بلکه فریادی است که درون آب ریشه کرده. هر حرکتشان موجی از وحشت خاموش است که به هیچ ساحلی نمی‌رسد، و هیچ لبخندی توان شکستن آن را ندارد.
 
پلک‌ها در چشمه‌های تاریک می‌لرزند، و اضطراب، مانند رودی که نمی‌گذارد هیچ چیزی آرام بگیرد، در حلقه‌ای از آشوب تکرار می‌شود. بازتاب آن‌ها تصویری از ترحم‌های مه‌آلود و جماعتی است که در خواب، خود را به فراموشی سپرده‌اند. کوزه‌های ته‌نشین‌شده، مانند جمجمه‌های شیشه‌ای، رازهایی را در سکوت خود نگه می‌دارند.
 
شامگاه، سنگین و بی‌رحم، بر تنگ می‌خزد. کف آب، با کوزه‌های ته‌نشین‌شده، تاریخ گریه‌ها و ریزش بی‌صدا را ثبت می‌کند. ماهی‌ها در این تاریکی مطلق، نغمه‌ای از وداع می‌خوانند؛ نغمه‌ای که نه آغاز دارد و نه پایان، گریه‌ای که با هر موج، به اعماق جاودانگی فرو می‌رود و هیچ‌کس جز خود آب آن را نمی‌شنود.
 
آب، مثل دریایی که خودش به گریه افتاده، در تاریکی می‌لغزد. ماهی‌ها در میان گرداب‌های نامرئی شنا می‌کنند، هر باله‌شان موجی از فراموشی می‌آفریند و هر نفسشان، صدایی است از اعماق که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را بخواند. نور ماه شکسته و لرزان است و روی تن ماهی‌ها سایه‌هایی از خاطره‌های سوخته می‌اندازد.
 
در کف تنگ، چیزهایی فرو می‌روند که هیچ‌کس دیگر به یاد نمی‌آورد. کوزه‌ها، سنگین از خاطرات مرده، ته‌نشین می‌شوند و هر تکه شیشه در آب، صدایی خاموش از گذشته‌ای دارد که فراموش شده است. ماهی‌ها از میان این صدای ته‌نشین‌شده عبور می‌کنند، و حرکاتشان مانند رقصی است که هیچ بیننده‌ای ندارد.
 
عقب
بالا پایین