L
Lidiya
مهمان
فردا شب تاپیک دفاتر تمرین قفل میشه!سلام.
ببخشید تا کی وقت است؟
آخرین ویرایش:
با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
فردا شب تاپیک دفاتر تمرین قفل میشه!سلام.
ببخشید تا کی وقت است؟
نسبت به نوشته های قبلیت، موضوعت هم مورد پذیرش هست، خوبه.به نام خدا
نگاشته:آیلار نظام دوست
موضوع:پر دارد،اما پرواز نمیکند!
به طویله رفتم،غوغایی بود.
رو به مرغان کردم و با خنده گفتم:
-کیش...کیش... .
اما هر چه میگفتم از جاهایشان تکان نمیخورند.
دنبال مرغ قهوهایی کردم و گفتم:
-نمیری؟
ناگهان با سر به در خوردم،حرصی شدم و بالاخره گرفتمش.
بابا جانم آمد و از پدرم که در همان حوالی بود پرسیدم:
-چرا مرغ پرواز نمیکند؟
پدرم با هیبت صدایش گفت:
-حکمت خداست،کرمی برای پرواز کوشش میکند و مرغ با اینکه پر دارد،تلاشی برای پراوز نمیکند.
با کنجکاوی گفتم:
-آخر چرا؟
-گفتم که حکمت خداست.
-خدا چرا نمیخواد این مرغ بیچاره پرواز کند؟
پدرم با کلافگی گفت:
-مرغ را از دستانت رها کن و از طویله برو،دامن چین دارت کثیف میشود.
با لبخند ملیحی گفتم:
-ای به چشم.
از طویله که بیرون رفتم، با خودم گفتم شاید مرغان در عمل انجام شده قرار نگرفته باشند.)
نردبان را گذاشتم و به همراه مرغ به بالا پشتبام رفتم.
مرغ در رها کردم که پرواز کند!
اما به سمت آسمان نمیرفت که هیچ به سمت زمین در حال سقوط بود؛ و مادام میگفت:
-قد قد...قد... .
با ناراحتی گفتم:
طفلکی مرغ که پر دارد اما نمیتواند پرواز کند.
اما اخر چرا؟
چرا نمیتواند پرواز کند؟
بلهداخل دفتر تمرین بذارم؟
سلام صدف جان، تشکر، همچنین.سلام استاد عزیز خوبین؟ وقتتون بخیر ?
ﺷﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪای ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ گذراند.
ﭘﻨﺠﺮههای ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺯ نمیشدند.
ﻧﯿﻤﻪهای ﺷﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻔﮕﯽ میکرد.
سیاهی مطلق شب، موج میزد از جا برخاست؛ به سمت پنجرهای که به بیرون باز میشد رفت اما،
نتوانست بازش کند.
دستانش را مشت کرد و درنگی بعد به ﺷﯿﺸﻪ ﭘﻨﺠﺮه ﮐﻮﺑﯿﺪ، دقیقهای بعد ﻫﺠﻮﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﺎﺯﻩای ﺭﺍ به درون ریههایش احساس میکرد.
سرانجام توانست ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺷﺐ را به راحتی بخوابد.
اما ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ حیرت زده متوجه شد ﮐﻪ، ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻤﺪﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ تمام ﺷﺐ، ﭘﻨﺠﺮه اتاق ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮده ﺍﺳﺖ!
" ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ جای دادن اکسیژن در مخیله خود، ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!! "
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﻓﮑﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑِﮑﺮ میشود.
ﺍﻓﮑﺎﺭی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺍﻧﺮﮊﯼ ... .