آخرین شروع | انجمن کافه نویسندگان

دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را به ترانه‌ها بخشیدم
به صدای موسیقی
به سکوت شکوفه‌ها
که به میوه بدل می‌شوند
و از دستم می‌چینند
تو را به ترانه‌ها بخشیدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میوه بی مانندت
عطر توست، شکوفه نارنج!
توده یی از عطرها
که از آسمانش می چینیم
چه مثل شبنم صبحگاهان باشی
چه شکل شاخه مرجان
میوه بی مانندت
عطر توست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوروز منی تو
با جان نو خریده به دیدارت می دوم
شکوفه های توام من
به شور میوه شدن
در هوای تو پر می کشم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سر می روم از خویش
از گوشه گوشه فرو می ریزم
و عطر تو
رسوایم می کند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می‌خواهم دوباره به دنیا بیایم
بیرون در، تو منتظرم بوده باشی
و بی‌ آنکه کسی بفهمد
جای بیداری و خواب را
به رسم خودمان درآریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آن قدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
شکران روزهایی
که کنار تو
راه رفته ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راه ها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست
روزگار است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی آن که بوی تو را بشنوم
ریشه های سیاهم
در تاریکی بیدار می شوند
فریاد می زنند : بهار، بهار
شاخه های درختم من
به آمدنت معتادم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین