قصه‌های خیالی ما | کاربر انجمن کافه نویسندگان


شیراز شهر خاطره‌هاست

عطر بابونه و نرگس و بهار نارنج

دختران کاسه به دست

دیگ‌های سمنو

غربتی‌های غریب

کوچه‌هایی که پر از ولوله است

شیراز شهر خاطره‌هاست

شهر عشق، شهر دوستی

باغ‌های قشنگ

سروهای بلند

مردمانی پاک، ایرانی

با صفایی که در آنها

...می جوشد

با دست‌هایی که همه

به ضریحی قندیل است

و دل‌هایی که هنوز

در تب عشق کسی

... می‌سوزد

امير حسين اميريان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

شیراز

دخترکی بود

با لباسی از پیروزه و

ل*ب‌هایی از لعل

که تنها خواجه حافظ می‌شناخت و

سعدی ای که همیشه‌ی خدا

مسعود تمامی عشق‌ها بود

سعد

سعد

بسان غزلی که شما را

تنگ در آغو*ش می‌کشد

به کسر «ک»

یا به ضم آن «ک»

فرقی نمی‌کند

چرا که شیراز

در چشم من

اکنون

دخترکی ست

که در اتاق چت نشسته است و

شاید سر از سمرقند درآورد

و یا که خانه‌ای در بخارا

فرقی ندارد

مهم اینست

که اکنون از چشم

تا چشم من

رنگین کمانی

پل بسته

که خواننده را

سخت به خود

خیره کرده است

شیراز

در چشم من

دخترکی ست

هر جایی

با لباسی از پیروزه و

تابوتی

که به قول خودش

«ادامه ی ماه سرخ» بود

نه

بر او نخواهم بخشید

چرا که این ماه کولی

هر شب از اتاق چت

از منزلی

به منزلی دیگر

می‌گردد

شیراز درچشم من

شش قطره‌ی ا شکی ست

که اکنون

نقطه‌های آن شهر

گشته است:

شیراز

رامین یوسفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

دلم گرفته

به دنبال آفتاب

می‌روم به کوچه‌های تنگ اصفهان

گم می‌شوم میان خشت‌های کهنه

در کاشی‌های آبی

در سروهای بلند شیراز

می‌جویم تو را

می‌روم به تخت جمشید

می‌روی با قافله‌ای

آهسته

به مزار شریف

به لاهور

تو را دیده‌ام بارها

در خواب

می‌ریخت از ل*ب‌هایت

گل‌های سرخ

از شانه‌هایت دختران رز

اصلا نمی‌روم به جایی

می‌ترسم از این که نیستی

در کوچه‌ای

در محله‌ای

تو رفتی

آهسته

فقط مانده‌ام با شهری

که تنها پنجره‌ای دارد

که شب‌ها

مهتاب

بر شانه‌هایم آویزان می‌شود

و بالا می‌برد

سینه‌ام را تا آسمان

نادر ابراهیمیان


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
دلم، چون نرگس شیراز مستم

خدایـا من چرا، پایــش نشستم

زمین و آسمانت، واژه‌ی عشق

خدایا کاری بود دادی به دستم

ژیلا راسخ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

هوای عاشقی دارم

چه شب‌ها عاشقی یادش

من و آن یار دیوانه

تو را؛ من عاشقی خواهد

دلم دیوانگی خواهد

به زیر چتر این طاووس

صدای زندگی خواهد

دلم دور از نماز توست

شب وصلم توان توست

چه زیبا گریه‌ها کردی

ز شوق شور مستانه

صدای خنده ی چشمت...

دل و آن نرگس شیراز

کجایی نرگس شیراز

الهام صوفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

دزد دل بودم ولی غارت شدم

نرگس شیراز بودم ولی خارت شدم

من که آمال هر عاشق پیشه معشوق پرستم

بی خیال از مال دنیا ولی یارت شدم

دور از هر اندیشه‌ای در فکر تو

فکر هر گلدسته باغ دیارت شدم

ساربان کوی تو در دشت لوت

فارغ از اهل دنیا و دلدارت شدم

آشنای شهر و دیارهای دورم و لیک

عاشق غریبی با تو چونکه دوستدارت شدم

ساقی می خانه‌هام ولی جرعه‌ای آبم بده

از پس فاصله‌های صورتی عاشق دیدارت شدم

دستگیر بودم برای هر پیر و جوان

دست دل گیر که خورشی شب تارت شدم

خوشبحالت می‌زنی پر در خیال پوچ من

کاش می‌دیدم شبی جان داده بر راهت شدم

ترک کرده‌ای مرا آیا فراموشت شدم

تو خود گفته بودی کیمیای تجارت شدم

ز. داودی (مارال)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

تا نرگس شیراز، دهان باز نمود

صد حنجره با خویش، هم آواز نمود

آوازه ی عطرش، افق شهر شکافت

بر بام جهان، قفل قفس با ز نمود

قمری زقفس پرید و بر بام نشست

مهرآمد و مهرانه گلو ساز نمود

دردست سماعیان به وجد آمد دف

درویش به خلسه رفت و اعجاز نمود

هان آینه دار! چشم زخمش نزنی!

شیراز به سرو و نرگسش ناز نمود

باید ز ازل تا به ابد، چون حافظ

زلفش به غزل شانه و ایجاز نمود

از پرده برون شد که چرا خواجه ما

با ساغر نرگس، غزل آغاز نمود!

جمعی غزلت وزن رباعی دارد!

خیام مگر رو سوی شیراز نمود؟

نرگس شیراز (جمعی)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

مرا دلیست گرفتار خطه‌ی شیراز

ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز

خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق

طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز

گهی به کوی خرابات با مغان همدم

گهی معاشر و گه رند و گاه شاهدباز

همیشه بر در میخانه می‌کند مسکن

مدام بر سر میخانه می‌کند پرواز

به روی لاله رخانش گمان‌های نکو

به زلف سرو قدانش امیدهای دراز

شده برابر چشمش همیشه گوشه‌نشین

مدام در خم محراب ابروئی به نماز

امیدوار چنانم که آن خجسته دیار

به فر دولت سلطان اویس بینم باز

معز دولت و دین تاجبخش ملک ستان

خدایگان جهان پادشاه بنده نواز

عبید وار هر آنکس که هست در عالم

دعای دولت او می‌کند به صدق و نیاز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

رفتم از خطه‌ی شیراز و به جان در خطرم

وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم

می‌روم دست زنان بر سر و پای اندر گل

زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم

گاه چون بلبل شوریده در آیم به خروش

گاه چون غنچه‌ی دلتنگ گریبان بدرم

من از این شهر اگر برشکنم در شکنم

من از این کوی اگر برگذرم درگذرم

بی‌خود و بی‌دل و بی‌یار برون از شیراز

«می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم»

قوت دست ندارم چو عنان می‌گیرم

«خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم»

این چنین زار که امروز منم در غم عشق

قول ناصح نکند چاره و پند پدرم

ای عبید این سفری نیست که من می‌خواهم

می‌کشد دهر به زنجیر قضا و قدرم

عبید زاکانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش

خداوندا نگه دار از زوالش

ز رکن آباد ما صد لوحش الله

که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان جعفرآباد و مصلا

عبیرآمیز می‌آید شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی

بجوی از مردم صاحب کمالش

که نام قند مصری برد آن جا

که شیرینان ندادند انفعالش

صبا زان لولی شنگول سرمست

چه داری آگهی چون است حالش

گر آن شیرین پسر خونم بریزد

دلا چون شیر مادر کن حلالش

مکن از خواب بیدارم خدا را

که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر

نکردی شکر ایام وصالش

حافظ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین