قصه‌های خیالی ما | کاربر انجمن کافه نویسندگان


کاروانی شکر از مصر به شیراز آید

اگر آن یار سفرکرده ما بازآید

گو تو بازآی که گر خون منت درخوردست

پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید

نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار

چیست تا در نظر عاشق جانباز آید

من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر

کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید

اگر این داغ جگرسوز که بر جان منست

بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید

من همان روز که روی تو بدیدم گفتم

هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید

هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس

آن که محبوب منست از همه ممتاز آید

گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی

هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد

مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد

فتنه‌ی شاهد و سودا زده‌ی باد بهار

عاشق نغمه‌ی مرغان سحر باز آمد

تا نپنداری کشفتگی از سر بنهاد

تا نگویی که ز مستی به خبر بازآمد

دل بی‌خویشتن و خاطر شورانگیزش

همچنان یاوگی و تن به حضر بازآمد

سالها رفت مگر عقل و سکون آموزد

تا چه آموخت کز آن شیفته‌تر بازآمد

عقل بین کز بر سیلاب غم عشق گریخت

عالمی گشت و به گرداب خطر بازآمد

تا بدانی که به دل نقطه‌ی پابرجا بود

که چو پرگار بگردید و به سر بازآمد

وه که چون تشنه‌ی دیدار عزیزان می‌بود

گوییا آب حیاتش به جگر بازآمد

خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد

لاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمد

پای دیوانگیش برد و سر شوق آورد

منزلت بین که به پا رفت و به سر بازآمد

میلش از شام به شیراز به خسرو مانست

که به اندیشه‌ی شیرین ز شکر بازآمد

جرمناکست ملامت مکنیدش که کریم

بر گنهکار نگیرد چو ز در بازآمد

چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق

تا بدین روز که شبهای قمر بازآمد

بلعجب بود که روزی به مرادی برسید

فلک خیره کش از جور مگر بازآمد

دختر بکر ضمیرش به یتیمی پس از این

جور بیگانه نبیند که پدر بازآمد

نی چه ارزد دو سه خر مهره که در پیله‌ی اوست

خاصه اکنون که به دریای گهر بازآمد

چون مسلم نشدش ملک هنر چاره ندید

به گدایی به در اهل هنر بازآمد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
باز “جمعه” با همان منوی همیشگی اش!
چشمانی که ولگرد خیابانهای بی تو شده اند
خاطراتی که بهانه های تنهاییم را دست به ڪمر زده اند
شاید جمعه منم!
که زماڹ روی دستم باد ڪرده
و تا ابد تاریخ انقضا خورده
که صبح تا شب جای خالیت را دوره ڪنم
و در آزمون هر شب نبودنت
چناڹ بیفتم ڪه
بمیرم!
جمعه منم!
که ملودی خنده هایت در دلم تاب می خورد
دردت به جانم:
تو هم که نیستی
اصلا بگذار ساده اش ڪنم
عجب زهر ماری ست جمــــــــــعه .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
یکی از لذتهایی که دیگه نیست..
اینه که هر جا که باشم.. مــــــنـــــو با همون اسمِ خاص که همیشه با کلی عشوه و ناز و اَدا صدا میکرد، صــِــدا کنه…
فقط یه بار .. یه بارِ دیگه..هــمـــیــــن..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
وقتی دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی نمی کند
آدم یک روز به جایی می رسد
که دلش می خواهد همیشه بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتن ها …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
ڪـــــاش مـــــےشـــــد
مـــــن و ٺـــــو 《 مــــــــــا 》 بودیـــــم
زیـــــر سقـــــف یـــــک خـــــانـــــه کوچـــــک ِ حیـــــاط دار
عصـــــرهـــــا
تـــــوی حیـــــاط
روی ِ یـــــک تـــــاب فلـــــزی کوچـــــک مـــــےنـــشســـــتیـــــم
مـــــن ســـــر روی ِ شـــــانـــــه تـــــو
و تــــــــــو در جـــــایـــــے درســـــٺ کنـــــار مـــــن
کــــــــــاش یــــــــــک خــــــــــانه داشتیــــــــــم !
《 مـــــــــــــــا 》
بــــــــــا هـــــــــــــــم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

انتظار

زیباترین نقاشی دنیاست

وقتی حاصل تصویرش

تو باشی …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
حالا که دلم را نمی خواهی
ساده می روم
اما
عکس هایم را پاره نکن
من در آن عکس ها
کنار ِ تو
لبخند نزدم
با تمام ِ جانم خندیدم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

برای تو

برای چشمهایت

برای من

برای درد هایم

برای ما

برای اینهمه تنهایی

ایکاش خدا کاری کند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon

دلم گرفته دوباره دراين هوای مزخرف

بياد ان هـمه خنده بـه روز هـای مزخرف

بياد بودن با تـو ولي نبودن با تـو

بياد ان گله هايت و ان صدای مزخرف

گرسنه بودم و ان دم بـه روح مـن تـو خوراندي

از ان غذای حرامت از ان غذای مزخرف

خدا کند کـه نيفتد مسيرشان بـه هم ان دو

دو اشناي قديمي دو اشناي مزخرف

بـه انقراض دچارم ولی هنوز نمردم

شبيه واژه طهران شبيه طای مزخرف

غرور له شدۀ مـن کنار حس غرورت

شبیه تلخي نعنا درون چاي مزخرف

چـه ساده امدم از هر کجاي قصّه کـه بودم

بـه هرکجا کـه تـو گفتي بـه هرکجاي مزخرف

رسيده اخر قصّه بيين منو تـو کجاييم

تـو ابتدای خوشي ها مـن انتهای مزخرف

اميد مـن بـه خدا بوده در مواقع طوفان

نبسته ام دل خود رابه نا خدای مزخرف

چـه روزها کـه دعا کرده ام بـه مـن برسي تـو

هزار مرتبه توبه از ان دعای مزخرف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mahsoon
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین