شعر ●○•دانه برف سپید•○●

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ......!
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

فروغ فرخزاد " تو "​

تو​

پیشانی بلند تو در نور شمع‌ها
آرام و رام بود چو دریای روشنی
با ساقهای نقره نشانش نشسته بود!
در زیر پلکهای تو رویای روشنی
من تشنه‌ی صدای تو بودم که می‌سرود
در گوشم آن کلام خوشِ دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش می‌کنند!
افسانه های کهنه‌ی لبریز راز را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت
بال بلور قوس و قزح‌های رنگ‌ رنگ
در سینه قلب روشن محراب می‌تپید
من شعله ور در آتش آن لحظه‌ی درنگ

گفتم خموش آری و همچون نسیم صبح!
لرزان و بی‌قرار وزیدم بسوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز
در سینه هیچ نیست به جز آرزویِ تو ...


#فروغ_فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه


فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال
ناله می لرزد ،می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن*****?
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به ل*ب ‚ خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل


فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شوقگناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرابشنو
آه ای خدای قادر بی همتا


فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش چون پاییز بودم
فروغ فرخزاد

کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم



فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک ِ گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
فروغ فرخزدا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فروغ فرخزاد

من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغو*ش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین