[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

بعد تو
خیابان گردی شده ام که
وقت باریدن باران
سردم می شود فقط
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیر آمدی باران
من در جایی ،
در حجم نبودنش خشکیدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نه
همیشه برای عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچه ای می رسی
که ماه را بر لبانت می نشاند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:
من تنها نیستم , تنها منتظرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چــه کـسـی فـهـمـیـد درد ِ دلـم را در آن شـب بـارانی
کــی اشـکـامـو دیـد؟
هـیـچـکـس . .
مـن بـودم و دل تـنهـآم . .
مـن بـودم و بـُغـضـی کـه گـلـومـو فـشـآر مـیـداد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امشب باران شهرزاد قصه گوی من شد
میخواهد تا خود صبح برایم قصه ببارد
نه هزار و یک شب
که هزاران هزار قصه در یک شب
و من امشب جور دیگر شنیدم ناله ی باد را و نعره ی ابر را
و مشتاق که بعدش چه میشود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هـــوا اینجا بارانیســت
دلم بــرای تـــو می تپــد
وتـــــــــــو
تمـــام منــی اکنـــون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روز خوبـــــی بود!
مــن و "بــــاران"
از خانه زدیم بیرون ...
جای شمـــا هم تـــــر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای مرا هم به دستهای تو برساند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین