[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

بـاران کـه مـی بـارد
دلـت را مـحـکـم بـچـسـب . .
زیـر بـاران
دل بـه اشـاره ای مـی رو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه هوایــــی داری؟

که پــُــر از بارانــــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که بیاید ،
از من جای کفشی باقی خواهد ماند
و از تو مشتی خاطره ی باران خورده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آبـــــان و بــ ــــا ران و...
مــــ ـــن و ...
این بار هــ م ، این قـافیـ ـه با نام تو... کامـل نشـ ـد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران نگاه من...
آن زمان که شانه هایت را شست در انگارم بود که کینه ها میشوید...
اما باران...
به اشتباه یاد مرا از خاطرت شست...
و اکنون هربار زیر باران به طمع احقاق حق خود خیس میشوم و تنهـــــــــــــــــا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زیر بارانم
-بی چتر-
تنها بینی سرخم لو میدهد مرا
که باریده ام همراه ابرها
اما
....
تابلوی قشنگی شدهایم
من
باران
جاده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش باران بودم
و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی
که هوا دلخواه هست
گوش کن باران را
که پیامی دارد
دست از غم بردار
زندگی کوتاه هست
باز کن پنجره را
روز نو در راه هست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست

باران که شدی پیاله ها را نشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دریای منی مرا به طوفان بسپار
دستور بده،بگو به من، جان بسپار
بر دوش تو گر جنازه ام سنگین بود
تابوت مرا به باد و باران بسپار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به باران دل نبند

که هر چهار فصل دیوانه‌ات خواهد کرد

اگر ببارد ، از شوق

اگر نبارد ، از دلتنگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین