[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

بارون که میباره دلم یه جوری میشه
حس عجیبیه
این دوست داشتن...
دوست دارم زیر بارون خیس شم تا شاید اشکام دیده نشن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران نگاه من...
آن زمان که شانه هایت را شست در انگارم بود که کینه ها میشوید...
اما باران...
به اشتباه یاد مرا از خاطرت شست...
و اکنون هربار زیر باران به طمع احقاق حق خود خیس میشوم و تنهـــــــــــــــــا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بــــــاران
بهـــآنــه ای بــود کـــه زیـر چـتـر مـن!
تـآ انــتـهـآیِ کـوچــه بیـآیـی . .
کـآش نـه کـوچـه انتــهـا داشـت
و نــه بـاران تـمـآم میـشـد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چترم را؛
کنار ایستگاهی در مه،
جا گذاشته ام!
خیس و خسته آمده ام...
و حالا؛
شاعر که نه،
بارانم!‏
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ایــن روز هـا
آب و هـوایِ دلـم آنـقـدر بـارانـی ـسـت
کـه رخـت هـایِ دلـتـنـگـیـم را
فـرصـتـی بـرای خـشـک کـردنـشـان نـدارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک... چکار با پنجره داشت؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مرا به گردهمایی ابرها ببرید
به خلوتی که در آن
حرف ،
حرف باران است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تلنگر کوچکی است بــاران
وقتی فراموش میکنیم [که ...]
آسمان کجاست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش تو بــــودی و من !
نمـ نمـ باراטּْ،
یک جاده بــــــــے انتها ...
دســــت در دســـت همـ ...
بدون چــــــتر !
زیـــــر باراטּْ،
خیـــس خیـــــس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تمام باران های دنیا را من گریه کرده ام
تا تو بیایی
آمدی...
اما چتر به دست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین