|✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
این چوب خشکیده‌ای که بر آن آرمیده‌ام، شاید شبیه به تختخوابی باشد که خیال می‌کردیم، اما اکنون برای من تنها نقش تابوتی مشتاق به در آغو*ش کشیدن جسد خود را بازی می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خیره مانده‌ام به راهی که از آن رفتی، می‌دانم دیگر هیچ سواری از این جاده پیش نمی‌آید و تنها چشمان من است که از سر پیری و ناتوانی در آن سراب‌های پی در پی می‌بیند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
غم در سراسر دیوارهای دلم لانه کرده و هیچ جایی را روشن و سفید باقی نگذاشته است. گویی آشیانه خود را یافته و هرگز از اینجا دیگر بیرون نخواهد شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خیال می‌کردم زندگی از این پس روی شیرین خود را به من نشان می‎دهد، نمی‌دانستم خنجرهای تیز اندوه همین حوالی در انتظارم نشسته‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی پناهی یعنی زیر آوار کسی ویران شوی که بنا بود خود تکیه‌گاهت باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قلب من از رفتن تو فلج شده است، این نتیجه تمام آن لحظاتی است که با بودن تو به اوج رسیده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش می توانستم بمیرم که تنها یک لحظه زندگی کنم. شاید زندگی در همان لحظه مرگ جای داشته باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جدایی و غربت چیزی نیست که هرگز به آن عادت کنیم، مرگ روزمرگی‌ها، هر روز آزاردهندگی بیشتری به خود می‌گیرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مرگ از زندگی شیرین‌تر است، وقتی به این اندازه طعم آن تلخ باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است. کارم از گریه گذشته است، به آن می‌خندم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین