این چوب خشکیدهای که بر آن آرمیدهام، شاید شبیه به تختخوابی باشد که خیال میکردیم، اما اکنون برای من تنها نقش تابوتی مشتاق به در آغو*ش کشیدن جسد خود را بازی میکند.
خیره ماندهام به راهی که از آن رفتی، میدانم دیگر هیچ سواری از این جاده پیش نمیآید و تنها چشمان من است که از سر پیری و ناتوانی در آن سرابهای پی در پی میبیند.