شروع:
دلبرم عزم سفر کرد خدایا مددی
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدایا مددی
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
آخرین ویرایش:
مشاعره | مشاعره با اشعار حافظ |
- نویسنده موضوع m.amir
- تاریخ شروع
دیدگـــانــــــــــ
مدیر ارشد ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
کاربر VIP
ناظر همراه
رمانخـور
نویسنده نوقلـم
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟
تو همچو صبحی و من شمعِ خلوتِ سَحَرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسِپرَم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسِپرَم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بنده ی طلعتِ آن باش که آنی دارد
بنده ی طلعتِ آن باش که آنی دارد
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
کی این تاپیک رو خونده
(کل خوانندگان: 8)