وقت بخیر دوست عزیز
لطفا گپی با عنوان درخواست بنر | نام اثر با من و گرافیست مربوطه ایجاد کنید. توجه داشته باشید که در صورت عدم ارائه تصویر مناسب، درخواست شما لغو خواهد شد!
گرافیست شما: @ساویــر
وقت بخیر دوست عزیز
سلام درخواست کاور تبلیغاتی دارم
موضوع 'رمان اقلیم تباهی|Blue Lady' https://forum.cafewriters.xyz/threads/40446/
موضوع 'وقتی زمین بلرزد| سارا مرتضوی' https://forum.cafewriters.xyz/threads/40724/
سلام
درخواست
اتمام یافته موضوع 'داستانک کی مثل من؟ | مَمّد'
عنوان: کی مثل من؟
نویسنده: @_MmD_
ژانر: عاشقانه
سطح: محبوب
![]()
خلاصه:
ماجرای یک نامهی عاشقانه و جزئیاتش.
آیا شما دوست دارید که معشوق آن را بخواند؟ اگر نخواند چه میشود؟ یا اگر آن را بخواند و نفهمد که نویسندهی آن کیست؟ ببینیم که سرنوشت آن نامه و مخاطبش چیست.
نقد داستانک کی مثل من؟
- مَمّد
- mmd داستانک داستانک کی مثل من؟ عاشقانه مَمّد کی مثل من؟
- پاسخها: 4
- تالار: داستانک و قصه
سلام
درخواست
اتمام یافته موضوع 'داستانک مهلکهی خود ساخته | مَمّد'
عنوان: مهلکهی خود ساخته
نویسنده: @_MmD_
ژانر: عاشقانه
سطح: برگزیده
![]()
خلاصه:
یک ملاقات مجدد برای آرام گرفتن دل، برای تسکین افکار معلق در ذهنِ مه آلود و برای یافتن پاسخی برای سوالهای بیجواب.
نقد داستانک "مهلکهی خود ساخته"
- مَمّد
- mmd داستانک عاشقانه مهلکهی خود ساخته مَمّد
- پاسخها: 5
- تالار: داستانک و قصه
وقت بخیر دوست عزیز
لطفا گپی با عنوان درخواست بنر | نام اثر با من و گرافیست مربوطه ایجاد کنید. توجه داشته باشید که در صورت عدم ارائه تصویر مناسب، درخواست شما لغو خواهد شد!
گرافیست شما: @ساویــر
درخواست کاور تبلیغاتی
رمان اقلیم تباهی
نویسنده: Blue lady
ژانر: ترسناک فانتزی عاشقانه
لینک:
موضوع 'رمان اقلیم تباهی|Blue Lady' https://forum.cafewriters.xyz/threads/40446/
درودعنوان: وقتی زمین بلرزد
نویسنده: سارا مرتضوی
ژانر: اجتماعی
ناظر: @لئونارد
خلاصه:
سارا نوجوانیست که ناگهان با واژهای سرد و بیرحم روبهرو میشود: تومور.
از اتاق عمل تا اتاق دعا، از داروهای تلخ تا کلاسهای نرفته، هر قدمش پر از بیم و امید است.
خانوادهای مذهبی، تصمیمهایی دشوار، درمانهای ناهمگون و روزهایی که گاه شبیه یک نبرد تن به تن با درد میشوند.
اما این داستان فقط درباره بیماری نیست؛ درباره زنیست که میخواهد حق انتخاب داشته باشد، حتی اگر همهچیز علیه او باشد.
درباره ایستادن دوباره، حتی وقتی پاهایت میلرزند.
و پرسشی که هر صفحه در گوشش زمزمه میکند: «اگر دوباره زمین خوردی، باز هم...
- سارا مرتضوی
- انجمن کافه نویسندگان تایپ آنلاین رمان، انجمن رمان نویسی، تالار رمان رویای بزرگم سارا مرتضوی
- پاسخها: 97
- تالار: رمانهای درحال تایپ
دروداتمام یافته نوشته در موضوع 'قصه نق نقو/ سارا مرتضوی'
نقنقو با لبخند جواب میده:
- دقیقا! همینطور هم هست. اگر به زندگی مثبت نگاه کنی، زندگی هم به تو مثبت پاسخ میده.
دلوین کمی لبخند میزنه، احساس میکنه که چیزی درونش تغییر کرده. از آن لحظه به بعد، تصمیم میگیره که از نق زدن دست برداره و بیشتر قدر چیزهایی که داره رو بدونه.
دلوین که حالا کمی از ترس اولیهاش کم شده، به نقنقو نگاه میکنه و میپرسه:
- خب، پس حالا چی؟ باید چطور این درس رو یاد بگیرم؟
نقنقو با چشمان سیاه و درشتش به دلوین نگاه میکنه و لبخند شیطنتآمیزی میزنه.
- برای یاد گرفتن، باید امتحان بدی. فقط اون وقت میتونی درس واقعی رو یاد بگیری.
دلوین با تعجب میگه:
- امتحان! چه امتحانی؟
دروددرخواست کاور تبلیغاتی
وسط خانهای مجلل ایستاده بود و با حیرت، اطرافش را نگاه میکرد. لیستی بلند بالا، متشکل از چندین قوانین در دستانش بود و از شدت خوشحالی نمیتوانست روی پا بند باشد!
خود را روی نزدیکترین کاناپه انداخت و از نرمیاش، غرق لذت شد. با خوشحالی پا بر روی پا انداخت و ژستی شاهنامه، لیست قوانین را در دستانش گرفت. گویی یک نفر در غیب، او را به این چالش دعوت کرده بود و آبان از این موضوع شکایتی نداشت... بلکه ته دلش راضی بود به این معجزه... بله معجزه!
او این فرصت را غنیمت میشمرد و با خود، فکر میکرد که این پیشنهاد دست معجزه گر خداوند است!
با دقت، شروع به خواندن کرد و صدایش تنها چیزی بود که سکوت عمیق...