سلام عزیزم
همهی پارتهایی که چک نشده بودند ویرایش شدند.
نیم فاصلهها به جز چند جا که بیدقتی کرده بودی مشکل خاصی نداشتند ولی بازم «این» و «آن» و «همین» و «همان» رو یا به صورت پیوسته یا با نیمفاصله نوشته بودی که باید به صورت
جدا و با فاصله نوشته بشند.
* از علامت تعجب و علامت سوال نباید به صورت مکرر استفاده کنی. مثلا «!!!!» یا «؟؟!!» اینا اشتباهند.
یه دو جا هم از علامت ستاره * استفاده کرده بودی که لزومی نداشت و ویرایش شد.
* یه جاها از کاما و کاما نقطه به اشتباه بهجای همدیگه استفاده کرده بودی که ویرایش شدند.
خب حالا از نکات نگارشی که بگذریم میرسیم به یه چیز
مهم تر. که خودت باید ویرایشش کنی. اونم استفاده کردن از یکسری کلمات نامناسب هست که باید اصلاح بشند.
لطفا اینایی که میگم رو اصلاح کن:
پارت یکی مونده به آخر:
وایسا ببینم من که آب ندارم چه گهی بخورم حالا؟!
خب میتونی از کلمه مناسبتری استفاده کنی مثلا به جاش بگی:
وایسا ببینم من که آب ندارم، حالا چه غلطی باید بکنم؟!
(چند ساعت بعد)
اَه اَه حالم بهم خورد، عجب بوی گندی میدن. چقدرم زیادن لامصبا، انگار یک ساله نریدن تا فهمیدند من قراره بیام گوههاشون رو تمیز کنم، شکمشون کار کرده.
این قسمت رو ویرایش کن لطفا. و از کلمات مناسبتری استفاده کن. برات نقل قول کردم که راحت تر بتونی پیداش کنی.
و اما آخرین مشکل!
یه چند جا توی دیالوگ اومده بودی از این کلمه استفاده کرده بودی با چند تا علامت تعجب هم پشت سرش

(
جیغ!!!!)
خب همون طور که خودت هم میدونی توی دیالوگ ما حرفی که کاراکتر داره میزنه رو بازگو میکنیم،
و طبیعتا کاراکتر نگفته جیغ! بلکه جیغ کشیده. پس کلا نوشتن کلمهی جیغ اونم توی دیالوگ اشتباهه. اگه چندتا علامت تعجب هم بچسبونی بهش که دیگه چه بدتر!
پس لطفا این رو هم ویرایش کن.
ببین تو برای بیان اینکه چه شخصی داره صحبت میکنه، اومدی از اسم شخص به اضافه دونقطه : استفاده کردی.
مثال
من:
تامس:
و غیره.
خب وقتی میای از این فرم نوشتن استفاده میکنی، این طبیعیه که چون حالاتی که کاراکتر موقع حرف زدن داره رو توصیف نکردی ناگزیر میشی که از علامت تعجبهای زیاد، از علامت سوالهای اضافی، و کلماتی مثل جیغ توی دیالوگ استفاده کنی.
حالا راهکار چیه؟ باید بیای حالت کاراکتر موقع حرف زدن رو توی مونولوگ پیش از دیالوگ بنویسی.
جیغی کشیدم و گفتم:
- تو رو خدا نزدیک نشو! تو رو جون هرکی دوست داری برو! پیش پیش! برو دیگه.
به جای
من:
- جیغ! تو رو خدا نزدیک نشو! تو رو جون هرکی دوست داری برو! پیش پیش! برو دیگه.
نور چشمهام رو میزد، صدای آواز پرندهها هم شنیده میشد.
با هجوم افکار به ذهنم تازه همه چیز یادم اومد.
گرگ بهم حمله کرد و بعد سیاهی مطلق بود.
با به یاد آوردن همه چیز به سرعت چشمهام رو باز کردم و نشستم.
یا خدا! اینجا دیگه کجاست؟!
با وحشت به دور و برم نگاه کردم، تا چشم کار میکرد فقط درخت بود.
نور خورشید از لابهلای درختها زمین رو روشن کرده بود.
از جام بلند شدم و سرپا وایسادم.
تا اون جایی که یادمه تو انباری بودم که گرگه بهم حمله کرد و بعد دیگه چیزی یادم نمیاد.
وایسا ببینم یعنی من مُردم؟! لبخند مسخرهای روی لبام نشست.
آره دیگه قطعا مُردم! اینجا هم باید بهشت باشه.
یهو صدای پا شنیدم، دور و برم رو نگاه کردم ولی کسی نبود. وا!
یعنی تو بهشت همه با هم زندگی میکنند؟!
سرم رو چرخوندم تا برم جاهای دیگه بهشتو ببینم. حالا که اومدم اینجا باید عشق و حال کنم فقط!
من:
- جیغ!
ای...این که همون گرگ دیشبیهست!
وایسا یعنی منو این گرگه با هم اومدیم بهشت؟!
ولی مگه بهشت فقط برای انسانها نیست!
تو همین فکرها بودم که گرگه نزدیکتر شد.
یا خدا!
من:
- جیغ! تو رو خدا نزدیک نشو! تو رو جون هرکی دوست داری برو! پیش پیش! برو دیگه.
یهو از پشت گرگه چهار تا توله گرگ بیرون اومدند و حملهور شدند سمتم.
دوباره جیغی کشیدم و دو تا پا داشتم، دو تا دیگه هم قرض گرفتم و الفرار!
من میدویدم این تولهها هم پشت سرم میدویدند.
من:
- جان جدتون برید بابا! اون مامانتون کم بود شماها هم اضافه شدید. تو رو خدا منو ول کنید باور کنید من خیلی بدمزهام.
همینجور عین دیوونهها میدویدم و با این گرگهای زبون نفهم حرف میزدم.
نگاه به رو به روم کردم که دیدم به بن بست خوردم.
نمیدونم تپه بود، تخته سنگ بود، چه زهرماری بود؟!
با نفس نفس برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم که دیدم توله گرگ ها نشستن روی دوتا پاهاشون و دارند نگاهم میکنند.
پارت این رو هم نقل قول کردم که متوجه بشی کدوم قسمت رو میگم.
موفق باشی

